لیورپول سال ۲۰۲۱ را در جدول پریمیرلیگ با 12 برد، 5 مساوی و دو باخت به پایان برد (41 امتیاز). عملکردی که اگرچه چندان بد نبود و تیم را در مثلث بالای جدول نگه داشته، اما فاصله امتیاز با صدرنشین برای یک مدعی قهرمانی خیلی مناسب نیست. برای مقایسه، میتوان به عملکرد لیورپول در فصل رویایی ۲۰-۲۰۱۹ نگاه کرد که در نیمفصل از 19 بازی، 18 برد و یک مساوی داشت؛ نتیجهای بیسابقه در تاریخ لیگ برتر انگلیس. بنابراین بدیهی به نظر میرسد که عملکرد لیورپول نسبت به آن فصل (که میتواند سطح بالای قیاس عملکرد برای تمام تاریخ لیورپول محسوب) افت قابل توجهی داشته. اما اگر از امتیازات کسب شده عبور کنیم و به آمار دیگر دقیقتر شویم، در کمال شگفتی خواهیم دید که در برخی موارد، به طور ویژه تعداد گل زده، لیورپول حتی از تیم رعبآور سال 2019 نیز پیشی گرفته است. در نیمفصل ۲۰-۲۰۱۹، لیورپول 47 گل زده بود، در حالی که در تعداد بازی مشابه این فصل این عدد به 50 گل زده رسیده است. اگر به «شاخص متوسط گل» یا همان xG نگاه کنیم، تفاوت واضحتر است. لیورپول در پایان دسامبر امسال 47.9 xG در مقابل حریفان ثبت کرده است، در حالی که عدد مشابه برای دو سال پیش 36.4 است. افزایشی بیش از 30 درصد!
به طور کلی در تفسیر xG باید همیشه احتیاط کرد و مواردی را که ممکن است منجر به کاهش اعتبار نتیجه شود در نظر گرفت، اما معیار xG اگرچه برای یک بازی یا تعداد کم بازی ممکن است انحراف زیادی داشته باشد، اما با افزایش تعداد بازیهای مورد مطالعه، به سمت معناداری همگرا خواهد شد. بنابراین وقتی به تعداد کل بازیهای یک نیمفصل نگاه میکنیم، این عدد معنای قابل ملاحظهای دارد. به طور کلی وقتی تعداد گل زدهی تیم به میزان قابل توجهی از xG خلق شده بیشتر است، به این معنا است که بازیکنان از موقعیتها بسیار عالی استفاده کردهاند، و یا از موقعیتهای کمتر خطرناک، گل ساختهاند و نتیجهای که گرفتهاند بهتر از کیفیت موقعیتهای خلق شده است. از این منظر و با قیاس شاخص متوسط گل در دو فصل مورد مطالعه، حداقل به قطعیت میتوان گفت که تعداد گل زدهی بالاتر لیورپول در فصل جاری حاصل اتفاق نیست و نتیجهی منطقی شکل بازی و موقعیتسازی پیاپی است.
شکل ۱: گل زده، xG و امتیاز لیورپول در بازهی نیمفصل سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۱
البته برای دنبالکنندگان جدی فوتبال که به صورت پیوسته بازیها را تماشا میکنند، شاید حتی بدون نگاه به آمار و به صورت شهودی هم مشخص باشد که لیورپول در دو فصل اخیر و خصوصا در سال 2021 به سمت هجومیتر شدن رفته است. باید این امر را در نظر بگیریم که حتی در سال 2019، لیورپول یکی از هجومیترین تیمهای جهان بود و اصولا فلسفهی یورگن کلوپ همیشه فوتبالی هجومی با تکیه بر بازیسازی از عقب، خیمهی پرتعداد روی دروازهی حریف و پرس واکنشی پرفشار در لحظهی از دست دادن توپ بوده است. بنابراین وقتی دربارهی «هجومیتر شدن» لیورپول صحبت میکنیم، این مسئلهای نیست که بتوان به سادگی از آن گذشت.
اما اگر فوتبال را با رویکرد مهندسی مدلسازی کنیم، قاعدتا باید مانند تمام پدیدهها یک نقطه وجود داشته باشد که در آن بازده بیشینه میشود، نقطهی optimum که تعادل بهینه میان دفاع و حمله است. اگر از این نقطهنظر نگاه کنیم، آیا میتوان این پرسش را مطرح کرد که لیورپول با فوق هجومی شدن از این تعادل عبور کرده است؟ احتمالا کلوپ اینطور فکر نمیکند که پس از سال 2019 همچنان به سمت هجومیتر کردن یکی از هجومیترین تیمهای جهان حرکت کرده است. با نگاه به چیزی که امروز از فلسفهی فوتبال کلوپ میبینیم، به نظر میرسد که او به دنبال نقطهی تعادل جدیدی در سیستم میگردد که بازدهی آن مشابه و یا حتی بیشتر از نقطهی قبلی، اما بالانس میان دفاع و حمله بیشتر از قبل به سمت حمله باشد. آیا او به این نقطه رسیده است؟ حداقل آمار به ما میگوید که فعلا نه.
وقتی آمار، هجومیتر شدن تیم را به وضوح تایید میکند اما نتیجه افت کرده، یعنی فعلا تعادل جدید مورد نظر کلوپ برقرار نشده است. در فصل 2019 لیورپول 14 گل در 19 بازی خورده بود که در این فصل این عدد به 16 رسیده است. xGای که لیورپول به حریفان داده نیز از ۱۶.۸ به ۱۹ افزایش پیدا کرده است. افت دفاعی تیم در آمار مشخص است، اما پیامد این افت در نتیجهگیری تیم حتی وضوح بیشتری دارد. در برخی بازیهای این فصل، خصوصا مقابل تیمهایی که در ضدحمله قوی هستند، لیورپول دروازهاش را بارها و بارها تهدید شده دید. این مسئله که رویکرد فوق تهاجمی لیورپول در مقابل تیمهایی که قابلیت جذب ارتجاعی این فشار و سپس باز شدن سریع را دارند، ممکن است نتیجه عکس بدهد، مسئلهای است که کلوپ باید در این فرآیند تکاملی برای آن راهحلی بیاندیشد. چنین مسئلهای حتی در بازی لیگ قهرمانان مقابل تیمی که روی کاغذ از لیورپول بسیار ضعیفتر بود نیز رخ داد. میلان موفق شد در آنفیلد زیر فشار وحشتناک لیورپول در ابتدای بازی «فقط یک گل بخورد» و یک پنالتی نیز داد که صلاح آن را از دست داد و سپس با باز شدن در فضاهای خالی پشت بازیکنان جلو آمدهی لیورپول قبل پایان نیمه اول توانست دو گل به این تیم بزند. گرچه نهایتا لیورپول به سختی موفق شد در نیمهی دوم دو گل را جبران کند و بازی را ببرد، اما چنین اتفاقاتی در این فصل برای لیورپول کم نیفتاده و نمیتوان این تکرار را به حساب اتفاق گذاشت. خصوصا وقتی تحلیل به ما میگوید این «نتیجهی منطقی» شیوهی بازی تیم است. بنابراین شاید بتوان به جای «هجومیتر» شدن، ترکیب دیگری به کار برد که بهتر گویای روند تکاملی لیورپول باشد. تیم یورگن کلوپ «رادیکال»تر شده است و بدون توجه به قدرت تیم مقابل، بیمهابا حمله میکند و فضای زیادی پشت بازیکنان به جا میگذارد. در فلسفهی فوتبال کلوپ دفاع از جایی آغاز میشود که توپ از دست رفته، ولی این دفاع همیشه موفق نیست و مسلما تیم حریف بسته به قدرت تاکتیکی و توانایی فردی بازیکنانش قادر خواهد بود یک بار، دو بار، یا بارها از این پرس واکنشی فرار کند و به آن فضاها برسد. اینجاست که «رادیکال» شدن بازی ممکن است به ضرر تیم تمام شود. در نیمفصل اخیر، لیورپولِ کلوپ بارها و بارها چنین فضایی را به تیم حریف داده است. از جمله در بازی برابر تاتنهام که فضای خالی پشت رابرتسن به جولانگاه هری کین، امرسون رویال و سون تبدیل شده بود و یا لستر که پس از دقایق طولانی جذب حملات لیورپول سرانجام توانست با استفاده از فضای خالی پشت آرنولد مقابل این تیم پیروز شود. بنابراین میتوانیم نتیجه بگیریم که کلوپ حداقل فعلا نتیجهگیری را فدای حرکت به سمت فوتبالی کرده که از نظر او متعالی است؛ فوتبالی سراسر هجومی، رو به جلو و بدون توقف.
تغییر شکل بازی مدافعین کناری؛ تکامل ترنت الکساندر آرنولد به یک مدافع کناری مقلوب (Inverted fullback)
اگرچه سیستم پایهی لیورپول در این دو سال تغییری نکرده و همچنان ۳-۳-۴ است، اما اگر به شکل حرکت بازیکنان و چیدمان تیم در فازهای مختلف بازی دقت کنیم متوجه میشویم که با محصول متفاوتی نسبت به سال 2019 طرف هستیم. در برخی موارد بسیار متفاوت! در این بخش از این مقاله، به جای بررسی تمام این تغییرات که نیاز به زمان بیشتر و شاید مطلبی جداگانه دارد، به یکی از مهمترین موارد این تغییر و تجلی آن در دگردیسی یک بازیکن خاص پرداختهایم. قبل از شروع، اجازه بدهید دوباره گریزی به سال 2019 بزنیم، جایی که دو رقیب قدرتمند لیگ برتر، لیورپول و سیتی که رقابتشان هماکنون نیز در بالای جدول ادامه دارد، به جذابترین سوژههای تحلیلگران و علاقمندان به تاکتیک تبدیل شده بودند. یک نکتهی قابل توجه تشابه و سپس تفاوت دو تیم در شکل خیمه زدن روی دروازه حریف بود. منظور از خیمه زدن، فازی از بازی است که تیم با بازیسازی از عقب از سد خط اول پرس حریف عبور کرده، و تیم مقابل به حالت دفاعی جمع شده است. در این حالت، هر دو تیم از چیدمان 5-3-2 استفاده میکردند اما با تفاوت در ساختار بازیکنان.
لیورپول از ساختار زیر برای فشار روی دروازهی حریفان استفاده میکرد. مدافعان کناری روی خط بالا میآمدند، وینگرها در نیمفضاها قرار میگرفتند و سه هافبک تیم خط دوم فشار را تشکیل میدادند.
شکل ۲: چیدمان ۵-۳-۲ هجومی لیورپول در فصل ۲۰-۲۰۱۹
سیتی اما در حالی که روی کاغذ چیدمان خیمهاش همان 5-3-2 بود، از این ساختار استفاده میکرد: مدافعان کناری به خط دوم میرفتند، وینگرهای تیم در عرض خط حمله باز میشدند و هافبکها نیمفضاها را پر میکردند.
شکل ۳: چیدمان ۵-۳-۲ هجومی منچستر سیتی در فصل ۲۰-۲۰۱۹
این شکل قرار گرفتن مدافعان کناری سیتی، در تطابق با مفهومی به نام مدافع کناری مقلوب یا inverted fullback بود که در آن زمان به تازگی و با چند سال تاخیر نسبت به مفهوم مشابه یعنی وینگر مقلوب، در جهان فوتبال ترند شده بود و درست مانند بحث وینگرهای مقلوب، پپ گواردیولا بود که این شیوه را به تکامل رسانده بود. مدافعان کناری به جای حرکت مستقیم به سمت جلو، با حرکت مورب به سمت داخل در پشت خط اصلی جا میگرفتند و وظیفهی حمایت از عقب، پوشش روی توپهای دوم را به عهده داشتند و سپس در صورت باز شدن حریف، به دفاع مستقیم و پوشش فضاهای خالی میپرداختند.
بنابراین یک تفاوت اساسی میان دو تیم، شکل استفاده از مدافعان کناری بود و لیورپول با داشتن دو تا از بهترین مدافعان کناری جهان در چپ و راست، با نگه داشتن آنها نزدیک به خط، در واقع مدل هجومی اما همچنان کلاسیکی از بازی مدافعان کناری را ارائه میداد. آرنولد و رابرتسن همچنان روی خط مانند یک پیستون جلو و عقب میرفتند و کمتر مشاهده میشد که از خط فاصله بگیرند و به سمت داخل بیایند. اما حالا اگر به بازیهای لیورپول در نیمفصل اول 2021 دقت کنیم، به روشنی میتوان مشاهده کرد که در این امر تغییر اساسی رخ داده است. تعداد دفعاتی که رابرتسن و آرنولد دور از خط طولی در نقاط مرکزی زمین دیده میشوند و یا به نیمفضاها حمله میکنند افزایش پیدا کرده است. این تغییر شکل اما در میان دو فولبک لیورپول کاملا متقارن نیست و یکی از این دو نفر بسیار بیشتر از دیگری در فضاهای داخلی مشاهده میشود؛ تا حدی که دیگر میتوان او را کاملا یک مدافع کناری مقلوب دانست. نقش ترنت الکساندر آرنولد با تواناییهای ویژهای که در یکسوم دفاعی حریف دارد، بسیار نسبت به سال 2019 تغییر کرده و برعکس آن زمان، دیگر بسیار کمتر میتوان او را در منتهیالیه عرض هجومی تیم دید. برای توضیح این موضوع، ما دو بازی را انتخاب کردهایم، یکی از نیمفصل اول 2019 و دیگری در نیمفصل اول 2021؛ هر دو برابر تاتنهام، اولی برابر تیم پوچتینو و دیگری برابر تیم کنته. برای مطالعهی تغییر نقش آرنولد، جاگیری و مسیرهای حرکت او در نیمهی اول هر دو بازی را به دقت بررسی کردهایم.
در بازی سال 2019، آرنولد را میتوان بارها در همان نقش آشنای مدافع کناریِ جلو آمده روی خط دید – در زمان خیمه زدن روی دروازه حریف. باید توجه داشت که چه در سال 2019 و چه در سال 2021 کلوپ همیشه توجه ویژهای به توانایی حمل توپ آرنولد داشته است. او در بازیسازی از عقب یکی از گزینههای مهم حمل مستقیم توپ رو به جلو است. با دانستن این نکته، حالا به تفاوت شکل حرکت او به جلو دقت کنید.
شکل ۴: آرنولد پا به توپ در کنار خط (لیورپول تاتنهام، ۲۰۱۹)
شکل ۵: آرنولد بدون توپ در کنار خط (لیورپول تاتنهام، ۲۰۱۹)
مسیر حرکت آرنولد روی خط است. چه با توپ و چه بدون توپ، او به ندرت از خط فاصله زیادی میگیرد و حتی در صحنهی زیر میتوان دید که چطور در زمان فشار روی دروازهی حریف، وقتی به سمت داخل زده، با نزدیک شدن صلاح به آن منطقه، عقب عقب به سمت ناحیهای برمیگردد که برای او تعریف شده است: نزدیک به خط طولی.
ویدیو ۶: آرنولد به سمت لب خط میرود تا نیمفضا را به صلاح بدهد (لیورپول-تاتنهام، ۲۰۱۹)
در این بازی، همان چیدمان آشنای قدیمی، خط حمله پنج نفرهی لیورپول بارها دیده میشود.
شکل ۷: نحوهی اضافه شدن آرنولد و رابرتسن به خط حمله (لیورپول تاتنهام، ۲۰۱۹)
اما با بررسی بازی سال 2021، آرنولد در زمان خیمه زدن لیورپول چه پا به توپ و چه بدون توپ بیشتر در منطقه دیگری دیده میشود: نیمفصای راست، پشت محوطهی جریمه حریف. برخلاف دو سال پیش که وظیفهی سازمانی او ماندن لب خط بود، حالا او باید در این فضای جدید قرار بگیرد، در حالی که اغلب بازیکن دیگری نسبت به او به خط کناری نزدیکتر است.
شکل ۸: آرنولد پا به توپ در نیمفضای سمت راست (تاتنهام-لیورپول، ۲۰۲۱)
در واقع حالا دیگر آن تصویر پر تکرار پنج نفرهی خط حمله در حالی که آرنولد در منتهای عرض هجومی راست و رابرتسن در چپ قرار دارد به ندرت دیده میشود. جای آرنولد بیشتر مواقع همان جایی است که در تصویر بالا میبینیم. رابرتسن گرچه بیشتر از آرنولد نزدیک به خط طولی باقی میماند، اما او نیز به تناوب به تو میزند و در نیمفضای مخالف به آرنولد نزدیک میشود تا با بازی مستقیم میان این دو نفر، گزینهی طراحی جدیدی ایجاد شود. بارها دیده شده که لیورپول از حربهی نزدیک کردن این دو در خط دوم حمله، خصوصا زمانی که بازیکنان هجومی دیگر به شدت یارگیری شدهاند، برای شکستن فشار استفاده میکند.
شکل ۹: آرنولد و رابرتسن در نیمفضاهای راست و چپ، پشت سه بازیکن هجومی (تاتنهام-لیورپول، ۲۰۲۱)
آرنولد حتی بدون توپ هم وظیفه دارد به سمت داخل حرکت کند. حضور او در آن نقطه قابلیتهای جدیدی به لیورپول میدهد. از مهمترین این قابلیتها میتوان به استفادهی بهتر از قدرت شوتزنی او از این ناحیه اشاره کرد. اما مهمتر از آن، حضور در این منطقه به آرنولد امکان اضافه شدن به عنوان late runner و شناسایی و فرار به فضای خالی را میدهد: کار ترکیبی با صلاح، فیرمینو یا ژوتا، هجوم ناگهانی به داخل و ارسال پاس کلیدی از نقطهای نزدیک به محوطهی شش قدم.
برای تبیین بهتر موضوع، باز هم به بازی سال 2019 برابر تاتنهام برگردیم و به این سئوال پاسخ دهیم که در کل زمان نیمهی اول، آرنولد چند بار در فضاهای مرکزی هجومی یا نیم فضای پشت محوطهی تاتنهام مشاهده میشود؟ پاسخ: فقط یک بار! که آن هم در حالی است که از عقب برای شوت زدن به توپ سرگردانِ برگشتی حمله کرده است.
شکل ۱۰: از معدود صحنههای حضور آرنولد در فضاهای هجومی مرکزی (لیورپول-تاتنهام، ۲۰۱۹)
همانطور که شرح داده شد، در گذشته وظیفهی آرنولد ماندن در کنار خط طولی و اضافه شدن به خط اول هجومی در عرضِ صلاح بود و نقطهای که اکنون محل استقرار آرنولد در ساختار هجومی است، در آن زمان معمولا جای هافبک راست تیم بود. در شکل شمارهی ۷ هندرسن را مشاهده میکنید که توپ را در فضای مورد بحث در اختیار دارد.
بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم که حالا میتوان ترنت الکساندر آرنولد را در لیورپول یک مدافع کناری مقلوب دانست که در زمان حمله و خیمه زدن روی دروازه حریف، وظیفهاش بازی مورب و حمله به نیمفضاها است و بسیاری مواقع در خط دوم حمله پشت محوطهی جریمه حضور حمایتی و تثبیتی دارد: برای بازیسازی، استفاده از توپ دوم، شوت زدن و البته کار ترکیبی و فرار ناگهانی به داخل. این تغییر در بازیهایی که لیورپول مالکیت توپ و میدان را در اختیار دارد و به صورت مکرر وارد فاز خیمه زدن میشود بیشتر ملموس است و از آنجا که کمتر تیمهایی در جهان هستند که بتوانند به لیورپول مالکیت تحمیل کنند، در اکثر بازیها دیده میشود.
بررسی آماری تاثیر این دگردیسی بر عملکرد هجومی آرنولد
آمار تاثیر مستقیم آرنولد -گل و پاس گل- در نیمفصل 2019 فوقالعاده بود. او با دو گل و هشت پاس گل، تاثیر مستقیم در 21% گلهای لیورپول داشت؛ آماری که برای یک مدافع کناری خیرهکننده است. اما در سال 2021 چطور؟ اتفاق جالب اینکه آرنولد دقیقا همان آمار را در نیمفصل 2021 نیز تکرار کرده است. دو گل و هشت پاس گل. اگرچه حتی تکرار آن عملکرد فوقالعاده، در فصلی که لیورپول بالای همه آمارها نتیجه گرفته، دستاوردی قابل توجه است، اما با دقت بیشتر متوجه خواهیم شد که کیفیت آمار 2021 ورای تکرار آن موفقیت بزرگ است. اول اینکه آرنولد این آمار را در 17 بازی ثبت کرده و در دو بازی غایب بوده است، در حالی که تا پایان دسامبر 2019 او در 19 بازی کامل شرکت کرده بود. بنابراین آمار متوسط پاس گل در بازی او در قیاس این دو سال از 0.42 در سال 2019 به عدد چشمگیر 0.47 در سال 2021 افزایش یافته است. مشاهدهی جالبتر اما اینکه، او در سال 2019 چهار پاس گل، یعنی نصف تمام آمار را از روی ضربات شروع مجدد -کرنر یا ایستگاهی- به دست آورده بود، اما این عدد در سال 2021 به 2 کاهش یافته است. در واقع آمار پاس گل در جریان بازی (open play assist) آرنولد از میانگین 0.21 در هر بازی به 0.35 در هر بازی افزایش یافته است. افزایشی 66 درصدی!
ماجرا حتی جالبتر هم میشود. وقتی به نقاطی که پاس گلهای آرنولد از روی آنها ثبت شده دقت کنیم، به تفاوت معنادار دیگری میرسیم. در سال 2019 به جز ضربه ایستگاهی (1) و کرنر (3)، آرنولد چهار پاس گل در جریان بازی داده، که نقاط ارسال پاس بسیار پراکنده هستند. دو تا از این چهار پاس گل از سمت مخالف موقعیت طبیعی او، یعنی از سمت چپ ارسال شده، که حاصل موقعیتهای ویژهای چون باز شدن انفجاری تیم در ضدحمله یا توپ برگشتی از شروع مجدد بوده است.
شکل ۱۱: نقشهی پراکندگی پاس گلهای آرنولد – نیمفصل اول ۲۰-۲۰۱۹
در بررسی مشابه برای سال ۲۰۲۱، تمرکز نقاطی که پاس گل از آن ارسال شده، نشانگر یک الگوی تکرارشونده است که در تصویر زیر به وضوح دیده میشود. هر شش پاس گل در جریان بازی در فضاهای نزدیک به هم و از همان منطقه ارسال شده: نتیجهی مستقیم دگردیسی آرنولد به یک مدافع کناری مقلوب.
شکل ۱۲: نقشهی پراکندگی پاس گلهای آرنولد – نیمفصل اول ۲۲-۲۰۲۱
ویدیو ۱۳: شش پاس گل آرنولد در جریان بازی – نیمفصل اول ۲۲-۲۰۲۱
این تغییر شکل بازی آرنولد به شکل تدریجی و از فصل قبل شروع شد، اما کمی زمان لازم بود تا به تکامل برسد. در فصل قبل، این تحول در شکل بازی او به مرور ایجاد شد و در فصل جاری به بلوغ رسید. در طول فصل ۲۱-۲۰۲۰، او فقط 7 پاس گل در 36 بازی ثبت کرد که حتی از پاس گلهای یک نیمفصل او در فصول قبل و بعد آن نیز کمتر است. جالبتر اینکه آرنولد فقط ۲ پاس گل از این ۷ مورد را در نیمهی اول فصل گذشته ثبت کرد و باقی مربوط به نیمفصل دوم یعنی سال ۲۰۲۱، بود.
شکل ۱۴
در واقع فصل گذشته را میتوان بازهی زمانیِ تطبیق با نقش جدید دانست تا او به نقش جدیدی که برایش تعریف شده خو بگیرد و کاملا در آن حل شود. با توجه به مهارت فوقالعاده در حمل توپ و بازیسازی، منحصر نگه داشتن آرنولد به نقاط کنار خط، هدر دادن بخش مهمی تواناییهای او بود. حالا با حرکت به سمت مرکز، گسترهی فضایی که آرنولد با پاسهایش پوشش میدهد بسیار وسیعتر شده و فرار او به فضای جلو و بازی ترکیبی با صلاح به اسلحهای ویرانکننده تبدیل شده است. تردیدی نیست که عملکرد هجومی او با این دگردیسی نسبت به قبل پیشرفت قابل توجهی داشته است.
تاثیر منفی تغییر شکل بازی مدافعان کناری روی عملکرد دفاعی
در ابتدای مقاله اشاره شد که لیورپول به عنوان یک تیم، در کار هجومی حتی نسبت به سال فوقالعادهی 2019 پیشرفت داشته و با بررسی آمار آرنولد نیز متوجه میشویم که تغییر نقش او تاثیر زیادی در این پیشرفت داشته است. در کار دفاعی اما نه تنها پیشرفتی حاصل نشده، بلکه کمی افت نیز مشاهده میشود.
شکل ۱۵: مقایسهی گل خورده و xGA (شاخص گل خوردهی مورد انتظار یا مجموع xG داده شده به حریفان)
در این بخش هم، حداقل بخشی از ماجرا به تغییر نقش فولبکها برمیگردد. حتی در شیوهی قبلی بازی لیورپول، بالا آوردن مدافعین کناری تا انتهای طول هجومی و هم خط کردن آنها با مهاجمان، فضای پشت آنها را به نقطهی موردعلاقهی حریفان برای ضدحمله تبدیل میکرد. اما در حالتی که این بازیکنان مسیر منحصر به کنارهی خط طولی دارند، به نسبت راحتتر میتوانند در جریان تغییر فاز از پرس واکنشی به دفاع تیمی -negative transition- حل شوند. سهگانهی حمله-پرس واکنشی-دفاع، چرخهی تناوبیِ وظایفی است که روی دوش آنها است. وقتی مسیر حرکتشان چه در حال پیشروی، چه عقبنشینی، صرفا روی خط است و بازی فعال فقط در یک سمتشان جریان دارد، کافی است به قدر کافی سریع باشند و به موقع واکنش نشان دهند، تا بتوانند برگردند و جای خالی خود را پر کنند یا به اصطلاح «استارت دفاعی» بزنند (recovery run).
حالا که نقش این دو و خصوصا آرنولد بیشتر به سمت مرکز متمایل شده، حفظ همان عملکرد و همان آمار موفق در استارت دفاعی دشوارتر است. زیرا نه تنها بازیکن باید در حالی به عقب برگردد که بازی فعال در دو سمتش جریان دارد، بلکه وقتی حریف فضای کناری را هدف قرار میدهد، فاصلهی میان موقعیت هجومی در نیمفضا با موقعیت طبیعی دفاعی در کنار خط بیشتر شده و باعث میشود که سرعت بازگشت کم شود و بسیاری از مواقع به توپ نرسد. این مسئله نه تنها ضدحملههای حریفان را به این فضاهای خالی خطرناکتر میکند، بلکه انرژی بیشتری از مدافعان کناری نیز میگیرد و باعث میشود خصوصا در اواخر بازی سرعت واکنش و ضریب موفقیت استارت دفاعی آنها پایین بیاید. این مسئله در مورد آرنولد در نیمفصل اخیر به خوبی مشاهده شد. اگر گلهایی را که لیورپول دریافت کرده مرور کنید، حتما صحنههایی را به خاطر خواهید آورد که آرنولد با سرعت به سمت عقب در حال دویدن است تا بازیکنی را که پشت سر او استارت زده بگیرد، اما به توپ نمیرسد و در نهایت دروازه باز میشود. از جمله، گلهای مهمی که لیورپول از وستهم و لستر خورد و منجر به دو شکست این تیم در نیمفصل اول شد. مسئله این است که آرنولد نسبت به گذشته کند نشده، بلکه موقعیت جدید او مسیر بازگشت دفاعی را هم طولانیتر و هم چون نیاز به تغییر جهت دارد، دشوارتر میکند. فعالتر شدن و گسترش فضای تحت پوشش او در حمله، به طور اجتنابناپذیری باعث شده که در دفاع کمتر موثر باشد و این مسئله همانطور که در مثالهای بالا اشاره شد، موجب شده که لیورپول در برابر تیمهایی که توان جذب فشار بیامان هجومی این تیم را دارند، ضربهپذیرتر از گذشته شود.
این موضوع را میتوان در روندِ تغییر دو معیار مهم دفاعی یعنی قطع توپ (interception) و بلاک کردن شوت برای دو مدافع کناری دید. در بازهی مورد مطالعهی ما در سال ۲۰۱۹، آرنولد به طور میانگین در هر بازی ۱.۱ قطع توپ و ۱.۹ بلاک ثبت کرده است. در سال ۲۰۲۱، این اعداد به ۲.۵۳ قطع توپ و ۱.۱۲ بلاک تغییر کردهاند؛ یعنی قطع توپ به شکل چشمگیری افزایش و بلاک شوت به میزان قابل توجهی کاهش داشته است. دلیل این امر این است که با تغییر موقعیت هجومی، حضور موثر آرنولد در پرس تیمی و خصوصا پرس واکنشی پس از از دست دادن توپ بسیار بیشتر شده که منجر به افزایش آمار قطع توپ شده است. در عین حال، حضور موثر او در فضای حائل بین حملهی حریف و خط دروازهی خودی کمتر شده که سبب کاهش آمار بلاک شده است. جالب اینجا است که همین روند (افزایش در قطع توپ و کاهش در بلاک شوت) برای اندرو رابرتسن نیز دیده میشود، اما با شدت کمتر. دقیقا به این علت که همان طور که اشاره شد، دگردیسی مورد نظر در نقش مدافعان کناری برای رابرتسن نیز تا حدی وجود دارد اما شدت آن برای آرنولد بیشتر است (منبع آمار: FBRef.com).
شکل ۱۶
مسلما این چیزی نیست که از چشم یورگن کلوپ و کادر فنی لیورپول دور مانده باشد، اما کاملا مشهود است که کلوپ در مسیر تکامل فلسفهی فوتبالش اول از همه به اعتلای هجومی تیم فکر میکند، اما این مسئله که تیم روی الگوهای تکرارشونده گل میخورد چیزی نیست که بتوان به سادگی رها کرد. تاکنون کلوپ سعی کرده روی سرعت مدافعان میانی و توانایی آنها در دفاع کلیدی و نفر به نفر و همچنین کمک هافبکها روی پوشش عرض دفاعی حساب کند. اگرچه نمیتوان گفت این شیوه کاملا شکست خورده است – لیورپول هماکنون سومین خط دفاع برتر لیگ است – اما هنوز فاصلهی زیادی با بهترین شدن دارد. از آن گذشته، با دقت در بازیهای این تیم در مییابیم که در بسیاری از مواقع، الیسون بکر موقعیتهای تک به تک را از مهاجمان حریف گرفته، در غیر این صورت ممکن بود آمار دفاعی بدتر از این باشد.
لیورپول اگر بتواند یک راهحل سیستماتیک برای مقابله با هجوم حریف به این فضاها بیابد -به جای اتکا به توانایی فردی بازیکنان- و بازدهی دفاعی را دوباره در تعادل با خط هجومی ویرانگر خود قرار دهد، میتواند دوباره مانند فصل ۲۰-۲۰۱۹ تبدیل به بهترین تیم لیگ شود؛ کاری که البته دشوار به نظر میرسد، ولی اگر رخ دهد، اعتلای فلسفهی فوتبال هجومی کلوپ و رسیدن به نقطه اوجی فراتر از قبل خواهد بود.
3 پاسخ
خسته نباشید، مقاله خیلی کامل و خوبی بود. تغییر نقش آرنولد و به طور کلی جابهجاییهای لیورپول تو سمت راست نقطه عطف لیورپول این فصل تو فاز هجومی بوده، ولی خب همونطور که اشاره شد به دفاع تیمی هم زیاد ضربه زده. هندرسون فصلهای قبل نقش خیلی دفاعیتری داشت، ولی این فصل جابهجاییهای زیادی با صلاح و آرنولد تو سمت راست دارن (نقشی که البته قرار بود هاروی الیوت داشته باشه) و نقش هجومیش خیلی بیشتر شده و همون اندازه هم ما به خاطر این نقش هندرسون و آرنولد آسیب دیدیم تو دفاع. باز زمانی که تیاگو و فابینیو همزمان تو زمین بودن عملاً دبل پیوت تشکیل میدادن و میتونستن تا حدی کنترل کنن، ولی در نبود تیاگو بیشتر داریم آسیب میبینیم.
مقاله خوبی بود. اکنون ارنولد به نقطه ضعف تیمی تبدیل شده که هافبکهایی کند، این ضعف را تقویت میکند.
بسیار عالی، ممنون که باعث می شید فوتبال رو جدی تر دنبال کنیم