شماره 9 کاذب یا فالس ناین (false nine) یک پست در فوتبال است. با تقریب خوبی میتوان گفت که تمام مخاطبان جدی فوتبال اقلا درک شهودی مناسبی از مفهوم این پست دارند. اما در این یادداشت میخواهیم نگاهی کمی جزئیتر به این نقش، شکل گیری آن و ویژگیهای خاصش بیاندازیم.
اول از همه اینکه شماره 9 در این ترکیب به معنای مهاجم نوک است. در اوایل قرن بیستم و با معرفی و رایج شدن استفاده از شماره برای بازیکنان در زمین، پیوند خوردن برخی پستها با شمارهها شکل گرفت. بعدتر در تحلیل فوتبال برخی شمارهها به نماد یک پست تبدیل شدند تا کار آنالیز را راحت کنند. مثلا استفاده از «پست شماره 6» به جای هافبک دفاعی و «پست شماره 8» برای هافبک میانی هنوز هم رایج است.
در این میان، شماره 9 هم نماد مهاجم نوک یا سنتر فوروارد شد. تقریبا همیشه، شماره 9 برای مهاجم نوک تیم است. بازیکنی که به طور سنتی، هدف نهایی پاسهای سایر بازیکنان جلوی دروازه است. نکته مهم درباره مهاجم نوک که در شکل گیری بحث پیرامون تفاوت آن با مهاجم کاذب اهمیت دارد، این است که مهاجم نوک به طور ذاتی به دنبال جاگیری در شکافهای عرضی «میان مدافعان» و پیدا کردن «فضا در پشت خط دفاع» حریف است.
مفهوم مهاجم کاذب (9 کاذب) خیلی زود در فوتبال شکل گرفت. اولین جرقههای این ایده در دهه بیست و سی میلادی توسط مربیان اتریشی به فوتبال آورده شد و شاید اعتلای آن را بتوان در مجارستان دهه پنجاه دید؛ تیمی که اروپا را به تسخیر در آورد، قهرمان المپیک ملبورن شد و در جام جهانی سوییس بازیهای حیرت آوری را به نمایش گذاشت. گرچه سرانجام در فینال مغلوب آلمان شدند، اما این شکست به حدی غیرمنتظره بود و جریان بازی آنچنان به نفع مجارستان، که در تاریخ از آن به عنوان «معجزه برن» یاد میشود. آن تیم مجارستان یک ویژگی تاکتیکی بسیار مهم داشت که در فوتبال آن زمان کمتر دیده میشد: استفاده از مهاجم کاذب به جای مهاجم نوک. فوروارد مرکزی این تیم «ناندرو هیدکوتی» یک فالس ناین به تمام معنا است. در دورانی که یارگیری در فوتبال تقریبا به عنوان تنها روش دفاعی مطرح بود و مدافعین بسیار فیزیکی و خشن، مهاجمان را به صورت نفر به نفر یارگیری میکردند، این فوروارد ریزنقش مجارستان با عقب آمدن در زمین، خط دفاعی حریف را همراه خود میکشید تا فضا برای پوشکاش و ساندور کوشیچ دو مهاجم کناری باز شود. هیدکوتی تکنیک و دقت پاس عالی داشت اما توانایی فیزیکی او محدود بود و اگر میخواست مانند مهاجمان سنتی در محوطه جریمه منتظر توپ بماند، با یارگیری فیزیکی مدافعان قلدر آن زمان به راحتی سرکوب میشد.
شماتیک فنی تیم ملی مجارستان در نیمه اول دهه 50 با هیدکوتی به عنوان مهاجم کاذب و پوشکاش و کوشیچ در طرفین
تقابل این شیوه مدرن حمله، با خط دفاعی سنتی و فیزیکی شاید بیش از همه در دو تقابل مجارستان با انگلستان، مهد فوتبال به چشم آمد. انگلستان که شیوه فوتبال مخصوص به خودش را داشت و در طول دهههایی که فوتبال جهانی شده بود، هرگز حاضر به پذیرش ساختارهای تاکتیکی متفاوت از اصل بازی انگلیسی – دفاع خشن و فیزیکی و بازی مستقیم در حمله- نبود، به فاصله شش ماه در دو بازی 13 گل از مجارستان خورد. در بازی اول که به دلیل تاثیر آن بر فوتبال انگلیس و باز شدن درهای بریتانیا به روی پذیرش برخی شیوههای تاکتیکی و تمرین مدرن در اروپا، به «بازی قرن» معروف شده، مجارستان در ومبلی 6-3 انگلستان را شکست داد. فیلم این بازی موجود است، و ویدئوی شش دقیقهای زیر، فقط از حرکات ناندرو هیدکوتی جدا شده است. به وضوح میبینید که هیدکوتی محور بازیسازی تیم از جلوی زمین است و نه تنها به عقب برگشته و با بازیسازی پوشکاش و کوشیچ را صاحب موقعیت میکند، بلکه برای خودش هم موقعیت شوتزنی و نفوذ مستقیم ایجاد میکند.
به دقیقه یک این ویدئو دقت کنید. هیدکوتی تقریبا در میانه زمین خودی صاحب توپ شده، یک و دوی بلندی با پوشکاش میکند و در میان مدافعان بهت زده انگلیس که نمیدانند دفاع در مقابل بازیکنی که از مرکز زمین خودی در حال دویدن است تا در محوطه جریمه هدف پاس نهایی شود، وظیفه کدام یک از آنهاست، توپ را به تور دروازه میدوزد. این حرکت در فوتبال 70 سال پیش، بسیار نوآورانه بود. شش ماه پس از این بازی انگلستان و مجارستان دوباره و این بار در بوداپست برابر هم قرار گرفتند و مجارستان این بار 7-1 انگلیس را در هم کوبید.
در فوتبال امروز استفاده یا عدم استفاده از مهاجم کاذب، تا حد زیادی بستگی به فلسفه فوتبال مربی دارد. برای مثال پپ گواردیولا معمولا علاقهای به استفاده از مهاجم هدف ندارد و استفاده او از مسی در نقش مهاجم کاذب، یکی از مثال های مهم این نقش در دوران معاصر فوتبال است . اما در عین حال، این نکتهای است که با توجه به قابلیتهای بازیکنان در دسترس، بیشتر مربیان در قبال آن انعطاف پذیری دارند. برای مثال پپ در دوران حضور در بایرن مونیخ، نمیتوانست از حضور لواندوفسکی که یک مهاجم نوک کلاسیک است، در ترکیب خود چشم پوشی کند، از سوی دیگر پیش از آن در بارسلونا، حتی داوید ویا را که ذاتا یک مهاجم نوک بود در پست وینگر به کار میگرفت تا بتواند از خصوصیات مسی به عنوان مهاجم کاذب استفاده کند. با عقب کشیدن مسی به فضای مابین خط میانی و حمله دو مثلث با راس مسی، و با استفاده از وینگر و هافبک در دو سوی زمین تشکیل میداد که شکل هندسی بازی موقعیت محور positional play بارسلونا در جلوی زمین بود و در آن دوره مسی مرکز ثقل این شکل هندسی بود و گواردیولا حاضر نبود حتی جای او را با بهترین مهاجم هدف جهان عوض کند، کما اینکه مسی توانایی بازی در سایر پستها را هم دارد اما گواردیولا او را برای آن پست میخواست.
یک اشتباه رایج در باب مهاجم کاذب این است که بازیکن پست 10 یا به قول ایتالیاییها ترکواتریستا، با شماره 9 کاذب اشتباه گرفته میشود. در حالی که موقعیت طبیعی بازی هافبک هجومی در فضای پشت مهاجم و وظیفه ذاتی او به خدمت گرفتن فضای بین خطوط است. لفظ «کاذب» تنها زمانی باید استفاده شود که مهاجم نوک تیم در نقش سیال بین خط هافبک و حمله قرار میگیرد. اما یک استثنای مهم برای این موضوع وجود دارد: زمانی که مربیان از برخی هافبکهای هجومی به عنوان مهاجم تبدیل شده استفاده میکنند. یعنی در واقع پا را از استفاده از مهاجم کاذب فراتر گذاشته، و یک هافبک را در نقش مهاجم قرار میدهند تا بیش از پیش از قابلیتهای این بازیکن برای یافتن فضای بین خطوط و بازیسازی در بالاترین محور بازی تیم، استفاده کنند. برای نمونه، تیم رم لوچیانو اسپالتی در اولین دوره حضور او در این باشگاه، برای حدود دو فصل، بدون مهاجم نوک، با سیستمی که در آن زمان به 4-6-0 معروف شده بود، بازی میکرد اسپالتی، توتی را که یک ترکواتریستای ذاتی بود در نقش مهاجم مرکزی به کار میگرفت تا با استفاده از تواناییهای او در جلوی زمین و ایجاد برتری عددی (overload) در بالای خط میانی، راحت تر به دروازه حریف برسد. مثال حتی رادیکالتر، زمانی است که پپ گواردیولا در بارسلونا و پس از او دل بوسکه در تیم ملی اسپانیا، از سسک فابرگاس که ذاتا یک هافبک دفاعی-مرکزی است به عنوان 9 کاذب استفاده کردند.
همانطور که اشاره شد، استفاده از مهاجم نوک کلاسیک، یا مهاجم کاذب در وهله اول بستگی به فلسفه فوتبال مربی، و سپس شکل بازی تیم دارد. اینکه چطور بخواهید به دروازه حریف نزدیک شوید، و خصوصا اینکه پاسخ این سئوال، رساندن توپ مستقیم در عمق یا از جناحین باشد، یا ایجاد برتری عددی در خط میانی و رسیدن به دروازه از طریق بازیسازی گام به گام و انتقال مرحله به مرحله توپ، نقش مهمی در این تصمیم دارد. مربیانی که از سیستمهای دو مهاجمه مانند ۲-۵-۳ یا ۲-۴-۴ استفاده میکنند، تقریبا همیشه تمایل دارند یک فوروارد با خصوصیات مهاجم هدف و یکی با ویژگیهای مهاجم کاذب را در ترکیب تیم قرار دهند. برای مثال آنتونیو کنته در یوونتوس از زوج توز-یورنته و بعدها در تیم ملی ایتالیا از گراتزیانو پله و ادر در خط حمله استفاده کرد. در حالی که ادر حتی در تیم باشگاهی خود اینتر، به ندرت بازیکن اصلی بود، اما مهم این بود که با خصوصیات مورد نظر کنته برای سیستم ۲-۵-۳ او همخوانی داشت. در سیستمهای تک مهاجمه که درصد بیشتری از تیمها در فوتبال امروز به کار میگیرند، این انتخاب اهمیت بیشتری دارد، زیرا تنها یک بازیکن مرکزی جلوی دروازه حریف حضور دارد و هر انتخاب، به معنی این است که یک سری خصوصیات در نوک حمله قربانی میشوند. بنابراین اهمیت زیادی دارد که مربی مهاجم نوک را با دقت و همساز با فلسفه تاکتیکی و قابلیتهای سایر بازیکنان انتخاب کند.
مهاجمان ترکیبی
اما حالت میانهای نیز وجود دارد؛ حالتی که گاه بهترین و بهینهترین انتخاب برای مربیانی است که نمیخواهند هیچ یک از دو طرف ماجرا را از دست بدهند و بدین جهت، رو به استفاده از مهاجمانی میآورند که هم خصوصیات مهاجم نوک کلاسیک را دارند و هم بازی در فضای بین خطوط و عقب کشیدن برای فضاسازی و بازیسازی را خوب انجام میدهند. این مهاجمان معمولا بازیکنانی هستند که به طور ذاتی و فیزیکی مهاجم هدف به حساب میآیند، اما در طول سالها و خصوصا در صورت کار با مربیانی که به بازی بین خطوط مهاجم علاقه دارند، این ویژگی را خوب فرا گرفته و اجرا میکنند. حالت عکس آن، یعنی مهاجم کاذب ذاتی که بتواند در صورت لزوم مهاجم هدف مناسبی نیز باشد، به دلیل محدودیتهای فیزیکی بازیکنان کاذب کلاسیک، نادر است.
مثال بسیار خوب برای این مهاجمان ترکیبی گونزالو هیگوایین است. بازیکنی که یک گلزن قهار ذاتی در محوطه جریمه است. جاگیری در محوطه جریمه، فضایابی بین مدافعین و پشت خط دفاعی را به خوبی بلد است و در عین حال تکنیک و قدرت حفظ توپ مناسبی هم دارد و مدام در مرکز زمین عقب میکشد تا فضای خالی بین خطوط را پیدا کند. بی دلیل نیست که مائوریتزیو ساری به هر تیمی که میرود گونزالو هیگوایین اولین بازیکنی است که میخواهد. اما مسئله این است که مهاجمانی مانند هیگوایین که هر دو ویژگی را در سطح بالا داشته باشند، زیاد نیست و در بسیاری موارد مربیان مجبور به انتخاب هستند.
فیرمینیو
هیچ بحثی درباره مهاجم کاذب در این دوره از فوتبال جهان نمیتواند بدون اشاره به بهترین و کاملترین 9 کاذب حال حاضر جهان به پایان برسد. فیرمینیو یکی از بازیکنانی است که این نقش را در فوتبال جهان زنده نگه داشته و به آن معنا میدهد. در حالی که فوتبال انگلستان یک تمایل ذاتی به مهاجمان هدف، یا قاتلین محوطه جریمه دارد (مانند هری کین، واردی یا اخیرا تمی آبراهام) لیورپول فوتبال متفاوتی را به نمایش میگذارد که شاید بارزترین نمود این تفاوت، مهاجم این تیم باشد. فیرمینیو به ندرت در موقعیت مرکزی و جلوی خط حمله در محوطه جریمه دیده میشود. حتی در حالتی که لیورپول نیاز به گل دارد و خط حمله پنج نفره تشکیل میدهد، باز هم فیرمینیو به فضای بین خطوط عقب میکشد و موقعیت هدف توسط مانه و صلاح و حتی اگر باز هم «هدف» لازم باشد، توسط هافبکها اشغال میشود. چون فیرمینیو یک 9 کاذب ذاتی است و بیشترین بازده او نیز در همین حالت و اجرای این نقش است. او با تسلط و هوش بالا، فضای خالی و شکاف بین خطوط را پیدا میکند، با تحرک و چابکی قبل از مدافعان و هافبکهای حریف خود را به آن فضا رسانده و از آن نقطه سایر بازیکنان تیم را تغذیه میکند. در ماههای اخیر از نقش مدافعان کناری در برتری کم نظیر لیورپول در این فصل بسیار صحبت شده، اما حقیقت این است که پازل فولبکهای هجومی، و دو وینگر دور از خط متخصص بازی در نیم فضا (صلاح و مانه) فقط و فقط با یک مهاجم کاذب تراز اول کامل میشود و آن بازیکن کسی نیست جز فیرمینیو. یکی از دلایلی که بازی فیرمینو به شدت کمتر از ارزش واقعی دیده میشود، توجه بیش از اندازه به آمار گلزنی است. برای مثال در این فصل تاکنون صلاح 16 گل، مانه 14 و بابی فیرمینو 8 گل به ثمر رساندهاند و چون معیار قضاوت از روی پست هر سه آنها را «مهاجم» به حساب میآورد، نقش او کمتر از دیگران دیده میشود. اما حقیقت این است که کیفیت و ارزش بازی او اگر از دو نفر دیگر بیشتر نباشد کمتر نیست. مسئله این است که ارزش این بازی در آمار صرف دیده نمیشود. حتی اگر یک قدم در آمار جلوتر برویم و پاس گل را نیز مد نظر قرار دهیم، گرچه فیرمینیو با 7 پاس گل در کنار مانه (7) و صلاح (6) قرار میگیرد، اما برای درک ارزش واقعی کیفیت بازی یک مهاجم کاذب، شاید لازم باشد پارامتر جدیدی به آمارها اضافه شود و آن پاسِ منجر به پاس گل، یا پاسِ فضاساز است. درباره فیرمینیو این نکته مهم نیز قابل ذکر است که او با عقب کشیدن بین خطوط، نه تنها برای دیگران فضاسازی و موقعیتسازی میکند، بلکه خودش را نیز با استفاده از همین شیوه در موقعیتهای گلزنی قرار میدهد.
به موقعیت فیرمینیو در این تصویر از بازی اخیر لیورپول و اتلتیکو در چمپیونزلیگ دقت کنید. فیرمینیو در زمان بازیسازی از عقب لیورپول تا خط نیمه خودی عقب کشیده است تا فضای مناسب برای دریافت و پخش توپ را پیدا کند
عقب کشیدن به این معنی است که او از یارگیری مدافعان حریف در موج حمله فرار میکند. با دقت در بازی او متوجه میشوید که بسیاری مواقع او پس از لمس توپ اول یا فضاسازی، عجلهای برای اضافه شدن به موج حمله و برگشتن به منطقه هدف ندارد. این مکث باعث میشود که تیم حریف کاملا توجه را از روی او بردارد و به مهاجمان و هافبکهای دیگری که در خط مقدم حمله هستند بپردازد. اینجاست که فیرمینیو با یک استارت دیرهنگام ناگهان وارد موج حمله میشود و یک گزینه جدید برای پاس به بازیکن صاحب توپ میدهد. در مجموع اگر فوتبال را دنبال میکنید و دوست دارید دقیقتر و جزئیتر درباره نقش مهاجم کاذب بدانید، روی بازی فیرمینیو تمرکز کنید. اگر برای مدتی در زمان بازیسازی از عقبِ لیورپول توپ را رها کرده و فقط حرکات فیرمینیو را دنبال کنید، به درک کاملی از نقش شماره 9 کاذب خواهید رسید.
4 پاسخ
سلام. بسیار جامع، مختصر و مفید بود. بسیار ممنونم
عالی بود