جرعه‌هاي شوریدگی‌

برایان کلاف یکی از اسطوره‌های فوتبال انگلیس است. شخصیتی خاص با زندگی شخصی و ورزشی پر فراز و نشیب. در این مقاله روایتی کوتاه از زندگی او از لنز نویسنده به انتشار در آمده است. […]
نگاهی به زندگی پر فراز و نشیب برایان کلاف

براي اینکه‌ برده‌ی شکنجه‌‌دیده‌ی زمان نباشید، مست‌ کنید.

همواره مست‌ باشید،

از شراب، از شعر یا از پرهیزگاري

آن طور، که‌ دل‌تان می‌خواهد.   شارل بودلر

 

تقویم‌ ماه می‌ سال ١٩٤٠ به‌ روزهاي پایانی‌ نزدیک‌ شده بود. ریور تیز [۱] مانند تمام روزها و شب‌هاي قبل‌، ساکنان میدلزبورو را در میان بازوهاي ستبر دورام و ویتبی‌ [۲]، دو شهر مقدس قدیمی‌، پناه داده بود. میدلزبورو، شهري کوچک‌ و صنعتی‌ که‌ به‌ کارخانه‌‌هاي فراوان آهن‌ معروف بود و بیش‌ از شش دهه‌ قبل‌، با اغاز تولید فولاد از آهن‌، به‌ یکی‌ از مراکز اصلی‌ تولید فولاد در بریتانیا و احتمالا تمام دنیا تبدیل‌ شده بود. هشت‌ ماه از اعلان جنگ‌ بریتانیا و فرانسه‌ به‌ رایش‌ المان می‌گذشت‌ و انگار وحشتی‌ بزرگ از پشت‌ پرده بیرون می‌آمد. شب‌ بیست‌‌وپنجم‌ می‌، نمایش‌ آغاز شد و لوفت‌ وافه‌ سیزده بمب‌ را بر سر مردم میدلزبورو آوار کرد. درهاي جهنم‌ گشوده شده بود. برایان، فقط‌ پنج‌ سال داشت‌ که‌ معرکه‌ پیش‌ چشمان او و خانواده‌اش آغاز شد. دو سال بعد و وقتی‌ تازه مدرسه‌ رفتن‌ را شروع کرده بود، پرنده‌هاي مرگ برگشتند و این بار ۳۰ تن‌ بمب‌ روي تن‌ زخمی‌ شهر ریختند. بیش‌ از ٢٠٠ ساختمان را از بین‌ بردند و طبق‌ آمار، ٦٦ نفر از مردم را به‌ قتل‌ رساندند. برایان اما قرار بود ٣٦ سال پس‌ از این‌ روزهاي سیاه، در «مونیخ‌» براي اولین‌ بار جام قهرمانان اروپا را به‌ دست‌ آورد.

او بارها به‌ صراحت‌ گـفت‌ هر چه‌ در زندگی‌اش‌ به‌ دست‌ آورده، حاصل‌ تربیت‌ خانواده و باور به‌ ارزش‌هاي آنان بوده. شاید واژه‌ی «باور» یکی‌ از کلیدهایــی‌ باشد که‌ بتواند گره معماهاي زندگی‌ ٦٩ساله‌ی‌ برایان را بگشاید. در ٢٤ سالگی‌ با باربارا [۳] ازدواج کرد و تا آخرین‌ روز در کنار او بود. قهرمان افسانه‌‌اي، دیدن باربارا را بهترین‌ اتفاقی‌ دانست‌ که‌ در تمام عمر برایش‌ افتاده. او به‌ باربارا باور داشت‌؛ باربارایــی‌ که‌ دلیل‌ اطمینان خاطر او براي تصمیمی‌ که‌ قرار بود ماجراي حماسی‌ و سی‌ ساله‌ی‌ پیتر تیلور ـ برایان کلاف را به‌ نقطه‌ پایانی‌ برساند، شد؛ باربارایــی‌ که‌ بابت‌ هدر دادن دوران تحصیل‌، همیشه‌ سرزنشش‌ می‌کرد. برایان از دبیرستان فراتر نرفته‌ بود. عمدتا مردود نمی‌شد، ولی‌ نمره‌هاي درخشانی‌ هم‌ کسب‌ نمی‌کرد.

باربارا کلاف، همسر برایان کلاف (منبع: EuroSport)
باربارا کلاف، همسر برایان کلاف (منبع: EuroSport)

از شانزده سالگی‌ به‌ تیم‌ جوانان میدلزبورو پیوست‌ و دوران فوتبال خود را آغاز کرد؛ باشگاهی‌ که‌ قرار بود بیشتر سال‌هاي بازیگری‌اش‌ را در آن بگذراند و طی‌ ٢١٣ بازي، ١٩٧ بار دروازه‌ی رقبا را باز کند و رکوردي خارق‌العاده از خود به‌ جا بگذارد؛ باشگاهی‌ که‌ یک سال پس‌ از شروع صنعت‌ فولاد در شهر، تاسیس‌ شد و دوازدهمین‌ باشگاه قدیمی‌ بریتانیا است‌. او تا قبل‌ از سی‌ سالگی‌ با پیراهن‌ دو باشگاه میدلزبورو و ساندرلند ١ه٢ گل‌ در ٢٧٤ بازي به‌ ثمر رسانده بود و با ثبت‌ میانگین‌ گل‌ ٩٢/٠ در هر بازی، نامش‌ را در تالار مهاجمان درخشان تاریخ‌ فوتبال بریتانیا به‌ ابدیت‌ پیوند زده بود. تنها حسرتی‌ که‌ در دوران بازیگري به‌ دلش‌ ماند، تعداد بازی‌هاي ملی‌ بود. او فقط‌ دو بار پیراهن‌ تیم‌ ملی‌ انگلستان را به‌ تن‌ کرد. البته‌ شاید حسرت‌ این‌ دوران او با تیم‌ ملی‌، با آنچه‌ در ادامه‌ انتظارش را می‌کشید، قابل‌ مقایسه‌ نبود. فقط‌ یک سال پس‌ از آویختن‌ کـفش‌‌ها، به‌ سراغ همبازي خود، دروازه‌بان وقت‌ میدلزبورو، پیتر تیلور رفت‌ و او را به‌ عنوان دستیار انتخاب کرد. آن دو به‌ دسته‌ی‌ چهارم فوتبال انگلستان رفتند و هدایت‌ هارتل‌‌پول یونایتد [۴] را بر عهده گرفتند و فقط‌ دو سال بعد، آن‌ها به‌ تیم‌ دسته‌ دومی‌ دربی‌ کانتی‌ پیوسته‌ بودند. پرده ها آرام آرام کنار می‌رفت‌ و نمایش‌ شکوهمند کلاف ـ تیلور اغاز شده بود.

برایان کلاف در پیراهن میدلزبورو (منبع: BrianClough.co.uk)
برایان کلاف در پیراهن میدلزبورو (منبع: BrianClough.co.uk)

بیست‌‌و‌هشت‌ سال سرمربی‌گري در زندگی‌ برایان کلاف، سرشار از لحظات‌ غرورآمیز و باور نکردنی‌ بود؛ چنانکه‌ بسیاري، او را یکی‌ از برترین‌ مربیان تمام دوران‌ها می‌دانند. حتی‌ فرانس‌ فوتبال در سال ٢٠١٩، او را پانزدهمین‌ مربی‌ برتر تاریخ‌ فوتبال نامید. او رکورد شکنی‌ را از دوران بازي ترك نکرده بود و به‌ عنوان سرمربی‌، بارها نامش‌ را در کنار عبارت‌ «تاریخ‌ ساز شد»، حک‌ کرد. او تا به‌ امروز یکی‌ از چهار نفری است‌ که‌ با دو تیم‌ مختلف‌ عنوان قهرمانی‌ در سطح‌ اول فوتبال انگلستان را به‌ دست‌ آورده است. برایان کلاف نخستین‌ سرمربی‌ تاریخ‌ فوتبال است‌ که‌ براي انتقال یک‌ بازیکن‌ به‌ تیم‌ تحت‌ هدایتش‌، از مرز «میلیون» عبور کرده و با ثبت‌ رقم‌ یک‌ میلیون پوند در فوریه‌ ١٩٧٩، ترور فرانسیس‌ [۵] را از بیرمنگهام به‌ ناتینگهام فارست‌ آورد؛ بازیکنی‌ که‌ اولین‌ بازی‌اش‌ را با دستور سرمربی‌ در قالب‌ تیم‌ سوم ناتینگهام و در برابر بیست تماشاگر انجام داد؛ بازیکنی‌ که‌ سه‌ ماه بعد، با زدن تنها گل‌ فینال جام قهرمانان اروپا برابر مالموی سوئد، برایان را براي نخستین‌ بار به‌ مهمترین‌ دستاورد دوران حرفه‌ایش‌ رساند.

او به‌ همراه ناتینگهام، رکورد بی‌ نظیر چهل بازي بدون باخت‌ را ثبت‌ کرد، که‌ تا بیست‌‌و‌شش‌ سال بعد شکسته‌ نشد. برایان کلاف و باب پیسلی‌ تنها مربیان بریتانیایــی‌ تاریخ‌ فوتبال با رکورد دو قهرمانی‌ متوالی‌ در جام باشگاه‌هاي اروپا/لیگ‌ قهرمانان اروپا هستند. او اولین‌ کسی‌ بود که‌ دربی‌ کانتی‌ را پس‌ از ٨٨ و ناتینگهام فارست‌ را پس‌ از ١١٢ سال انتظار از اغاز تـاسیس‌ باشگاه، قهرمان سطح‌ اول فوتبال انگلستان کرد؛ قهرمانی‌‌هایــی‌ که‌ براي دربی‌ فقط‌ یک بار و براي ناتینگهام هیچ‌ تکراري تا به‌ امروز نداشته‌ است‌. هر چند که‌ خیلی‌‌ها همان قهرمانی‌ دوباره‌ی دربی‌ کاونتی‌، سه‌ فصل‌ پس‌ از جدایــی‌ کلاف را هم‌، نتیجه‌ تلاش‌هاي هفت‌ ساله‌ی‌ او در دربی‌ و نظم‌ و ساختاري می‌دانند که‌ براي تیم‌ به‌ ارمغان آورده بود.

برایان کلاف و قهرمانی ناتینگهام فارست در اروپا (منبع: GettyImages)
برایان کلاف و قهرمانی ناتینگهام فارست در اروپا (منبع: GettyImages)

شاید برایان کلاف تنها سرمربی‌ بریتانیایــی‌ شایسته‌ی‌ تاریخ‌ باشد که‌ فدراسیون فوتبال انگلستان، از «ترس»، سراغش‌ نرفته‌ و هدایت‌ تیم‌ ملی‌ را به‌ او واگذار نکرده. خودش آن‌ها را باهوش می‌دانست‌ و می‌گـفت‌ مسئولیت‌ را به‌ او نمی‌دهند چون می‌دانند اگر انتخاب شود، او تصمیم‌گیرنده‌ی نهایــی‌ براي همه‌ چیز خواهد بود و تمام کنترل و نمایش‌ را به‌ دست‌ خواهد گرفت‌؛ که‌ خب‌، این‌ تصور درستی‌ بود. نقل‌ قول معروفی‌ از او به‌ جاي مانده که‌ پس‌ از بیست‌ دقیقه‌ بحث‌ با بازیکنان، به‌ همراه انان تصمیم‌ می‌گیرد که‌ حرف و نظر خودش درست‌ است‌!

لقب ‌«پیرمرد پرادعا» [۶] برازنده چنین‌ شخصیتی‌ به‌ نظر می‌رسید. خودش معتقد بود حتما دلیلی‌ وجود داشته‌ که‌ پرادعا و مغرور شده است‌. حتی‌ می‌گـفت‌ خود را پرادعا می‌‌نامد تا به‌ خویش‌ یادآوري کند که‌ نباید چنین‌ باشد.

واژه‌ی دیگري که‌ می‌تواند گام برگشتن‌ با کـفش‌‌هاي برایان کلاف و تماشاي زندگی‌ از دریچه‌‌ی نگاه او را برایمان معنادارتر کند، «شور» است‌. در شانزده سالگی‌ و پیش‌ از شروع فوتبال، در بایگانی‌ مشغول به‌ کار بود و براي مدیریت‌ بهینه‌ی‌ پنج‌ دقیقه‌ تشویقی‌ هفتگی‌، هر روز صبح‌، حتما بدون تاخیر حاضر می‌شد تا در پایان هفته‌، پنج‌ دقیقه‌ زودتر به‌ سمت‌ خانه‌ برود؛ با دوچرخه‌‌اي که‌ پدر و مادر برایش‌ خریده بودند؛ دوچرخه‌‌اي که‌ برخلاف دوچرخه‌ی‌ پدر، تایرهاي ضخیمی‌ نداشت‌ و فرمانش‌ هم‌ به‌ پایین‌ متمایل‌ بود، ولی‌ در جهان برایان، چیزي شبیه‌ دوچرخه‌‌ی قهرمانان دوچرخه‌‌سواري دنیا به‌ نظر می‌آمد. سال‌ها بعد و در اواخر دوران کاری‌اش‌، پس‌ از دریبل‌ زدن پستی‌‌ها و بلندي‌هاي زندگی‌، استنباط کرده بود که‌ آرام گرفتن‌ و ریلکس‌ کردن، بیشتر از فشار حداکـثري براي حفظ‌ آمادگی‌ در بالاترین‌ حالت‌ ممکن‌ قبل‌ از بازي فینال کارساز است‌. در سال ۱۹۹۲، روز قبل‌ از فینال Full member’s cup ناتینگهام با ساوتهمپتون را به‌ همراه بازیکنانش‌ با شامپاین‌ و دیگر نوشیدنی‌‌ها جشن‌ گرفت‌ و روز بعد، سه‌ بر دو برنده شد. این‌ آخرین‌ جام زندگی‌ برایان بود.

عاشق‌ قاب تلویزیون بود. مدام در رسانه‌‌ها حاضر می‌شد و با اظهار نظرات‌ برنده، منحصر به‌ فرد و بی‌‌پروایانه‌، در کانون توجه‌ قرار می‌گرفت‌. براي سرمربی‌ تیم‌ ملی‌ شاخ و شانه‌ می‌کشید؛ میخی‌ به‌ دست‌ گرفته‌، به‌ قاب دوربین‌ نگاه کرد و گـفت‌: «این‌ میخ‌ امشب‌ یا به‌ تابوت‌ تیم‌ ملی‌ لهستان کوبیده می‌شود و یا تابوت‌ سر الف‌ رمزي.»

برایان کلاف در حال آماده‌ شدن برای حضور در برنامه‌ی The Big Match (منبع: PA)
برایان کلاف در حال آماده‌ شدن برای حضور در برنامه‌ی The Big Match (منبع: PA)

جایــی‌ خودش را هم‌ تراز محمدعلی‌ کلی‌ خوانده بود و می‌گـفت‌: دنیا دیگر یک‌ محمدعلی‌ ندارد؛ اتفاقی‌ که‌ پاسخ‌ محمدعلی‌ را در پـی‌ داشت‌. می‌گـفت‌ فرگوسن‌ با این‌ همه‌ افتخارات‌ و بزرگی‌، چیزي که‌ من‌ دارم را به‌ دست‌ نیاورده. به‌ دو بار قهرمان شدنش‌ در اروپا اشاره می‌کرد و تا زمانی‌ که‌ زنده بود، دست‌ بالاتر این‌ بگو مگو را حفظ‌ کرد. پنج‌ سال پس‌ از مرگش‌، سر الکس‌ فرگوسن‌ دومین‌ بار با منچستر یونایتد قهرمان اروپا شد. سر الکس‌ درباره‌ی برایان نظر مثبتی‌ نداشت‌ و حتی‌ او را بی‌‌ادب‌ترین‌ چهره‌ی فوتبالی‌ انگلستان خوانده بود.

شاید بتوان گفت کلاف اولین‌ سرمربی‌ فوتبال بود که‌ در بریتانیا به‌ یک‌ ابر سلبریتی‌ تلویزیونی‌ تبدیل‌ شد. در مقطعی‌ حتی‌ پیشنهاد شرکت در یک‌ برنامه‌‌ی تلویزیون را داشت‌ که‌ دستمزدي بیشتر از قراردادش با ناتینگهام پرداخت می‌کرد. اقاي کلاف در قاب تصویر حاضر می‌شد و با آن لبخند مصمم‌ و بیان آتشین‌، به‌ زمین‌ و زمان می‌تاخت‌. مردم انگلیس‌ مربی‌ را دوست‌ داشتند؛ تا جایــی‌ که‌ در نظرسنجی‌ یک‌ برنامه‌ی‌ تلویزیونی‌، حدود ه٩ درصد مخاطبان، خواهان حضور برایان روي نیمکت‌ تیم‌ ملی‌ کشورشان بودند؛ انتظاري که‌ نه‌ براي کلاف و نه‌ براي مردم انگلستان، هیچوقت‌ به‌ سرانجام نرسید؛ درست‌ همانند انتظار برایان براي تصاحب‌ سومین‌ عنوان قهرمانی‌ اروپا.

اگر اندرلخت‌ بلژیک‌ بیست هزار پوند به‌ داور اسپانیایــی‌ رشوه نمی‌داد و ناتینگهام از نیمه‌‌نهایــی‌ به‌ فینال ۱۹۸۲ صعود می‌کرد، شاید برایان کلاف فرصت‌ کسب‌ سومین‌ قهرمانی‌ را به‌ یک‌ افتخار دیگر تبدیل‌ می‌کرد. در کنفرانس‌ خبري بازي اندرلخت‌ گـفت‌: «او، یک‌ داور قلابی‌ و این‌، یک‌ بازي قلابی‌ بود. ما می‌توانستیم‌ و می‌بایست‌ قهرمان این‌ رقابت‌‌ها می‌شدیم‌.» همه‌ تصور می‌کردند مربی‌ آتشی‌ سوزان بر پا خواهد کرد و تر و خشک‌ را با هم‌ خواهد سوزاند، چون این‌ اولین‌ مواجهه‌ی‌ کلاف با داوران فاسد نبود. نه سال قبل‌ و در نیمه‌‌نهایــی‌ لیگ‌ قهرمانان، پس‌ از آنکه‌ یوونتوس و داور پرتغالی‌ رسیدن به‌ فینال را از چنگش‌ بیرون آورده بودند، گـفته‌ بود: «من‌ با حرام‌زاده‌هاي متقلب‌ حرفی‌ ندارم». کارت‌هاي زرد عجیب‌، رسوایــی‌ گزارش رشوه به‌ یوفا و محرومیت‌ بازیکنان دربی‌ در بازي برگشت‌، نهایتا یکی‌ دیگر از صفحات‌ سیاه و چرکین‌ تاریخ‌ لیگ‌ قهرمانان اروپا را رقم زد.

آلبوم افتخاراتش‌ را که‌ ورق بزنید، در گذر از دهه‌‌هاي ٦٠، ٧٠ و ٨٠ میلادی یک‌ نام بیش‌ از سایرین‌ جلب‌ نظر می‌کند: پیتر تیلور؛ پیتري که‌ از سال اول مربی‌گري کنار برایان نشست‌ تا دو نفري جام‌ها را یکی‌ پس‌ از دیگري درو کنند؛ پیتري که‌ قبل‌ از پیوستن‌ کلاف به‌ میدلزبورو، در کاونتري سیتی‌ دروازه‌بان بود و فصل‌ اولی‌ که‌ برایان در میدلزبورو هم‌‌بازي او شد، با دستکش‌‌هایش‌ به‌ نیمکت‌ دخیره‌ها دوخته‌ شده بود؛ پیتري که‌ سال‌ها روي نیمکت‌ تیم‌هاي مختلف‌، به‌ عنوان «استعداد یاب» در کنار برایان شناخته‌ شد و افتخار پشت‌ افتخار ساخت‌، اما در نهایت‌، مهمترین‌ استعداد زندگی‌اش‌ را در همان جوانی‌ و در آغاز مسیر شگـفت‌ انگیزشان کشف‌ کرد. وقتی‌ در ٦ه١٩ براي نخستین‌ بار به‌ جمع‌ بازیکنان تیم‌ اول میدلزبورو راه یافت‌، از ارتباطاتش‌ در باشگاه استفاده کرد تا یک بازیکن دیگر به جمع یازده نفر اصلی اضافه شود: برایان کلاف؛ پیتري که‌ می‌گـفت‌ هیچ‌ چیزي خنده‌دارتر از قیافه‌‌ی برایان وقتی‌ در تمرین‌‌ها یکی‌ از شوت‌‌هایش‌ را مهار می‌کند، وجود ندارد؛ پیتري که‌ جاي خالی‌اش‌ کنار برایان، چه‌ در سال‌هاي پایانی‌ مربی‌گري پیرمرد پرادعا و چه‌ در دوره‌هاي کوتاهی‌ که‌ قبل‌ از دهه‌‌ی ٩٠ همکاري نداشتند، تاثیر واضحی‌ روي عملکرد دوست‌ قدیمی‌ گذاشت‌ – دو دوست‌ قدیمی‌ که‌ سال‌هاي زیادي از مسیر زندگیشان به‌ هم‌ گره خورد؛ پیتري که‌ برایان می‌گـفت‌ نمی‌توانسته‌ بدون او مربی‌ موفقی‌ شود؛ می‌گـفت‌: من‌ ویترین‌ مغازه و او کالاهاي داخل‌ آن است‌. او را در حد اعضاي خانواده خود می‌دید. پیتر براي برایان، همه‌‌ی این‌ها و بیشتر بود. ثمره‌ی روزهاي درخشان‌شان در دربی‌ کانتی‌، برگی‌ جاودانه‌ از تاریخ‌ باشگاه بود. تصویر تندیس‌ برایان کنار پیتر در Pride Park Stadium یادآور ماجراي حماسی‌ دو دوست‌ قدیمی‌ خواهد بود؛ همان باشگاهی‌ که‌ زمینه‌‌ساز جدایــی‌ آن‌ها شد.

پیتر تیلور و برایان کلاف پس از قهرمانی اروپا در سال ۱۹۷۹ (منیع: NottinghamPost)
پیتر تیلور و برایان کلاف پس از قهرمانی اروپا در سال ۱۹۷۹ (منیع: NottinghamPost)

اوایل سال‌ ١٩٧٧ بود که‌ دربی‌ براي بار چندم به‌ سراغ برایان و پیتر آمد. آن روزها ناتینگهام فارست‌ تازه به‌ لیگ‌ برتر انگلستان برگشته‌ بود و مدیران دربی‌ کانتی‌ می‌دانستند کلاف و تیلور، ناتینگهامی‌ها را به‌ زودي بر سکوي قهرمانی‌ انگلستان می‌نشانند. اما این ‌بار پیتر مایل‌ بود به‌ شغل‌ قبلی‌ برگردد، در حالی‌ که‌ برایان فکر می‌کرد مدیران دربی‌ در آن مقطع‌ چاره‌اي جز بازگرداندن آن دو نفر نمی‌بینند و نمی‌خواست‌ به‌ جایــی‌ بازگردد که‌ در روزهاي آخر حتی‌ بیمه‌‌اش را قطع‌ کرده بودند و اوضاع را با مربی‌ بسیار موفق‌ خود که‌ حتی‌ آنان را به‌ جمع‌ چهار تیم‌ پایانی‌ اروپا آورده، به‌ اینجا رسانده بودند. با این‌ همه‌ پیتر این بار «نه‌»ی برایان را نپذیرفت‌ و حتی‌ به‌ مدیران دربی‌ قول داد رضایت‌ پیرمرد پرحاشیه‌ را جلب‌ خواهد کرد؛ که‌ صد البته‌ این‌ اتفاق، هیچگاه نیفتاد.

اواخر فصل‌ ١٩٨٢ بود و ناتینگهام فارست‌ در رتبه‌ی‌ دوازدهم قرار داشت‌. سه‌ بازي تا پایان فصل‌ مانده بود. به‌ تازگی‌ به‌ منچستر یونایتد باخته‌ و از پنج‌ بازي اخر، فقط‌ یک‌ امتیاز کسب‌ کرده بودند. زمان جدایــی‌ فرا رسیده بود؛ اما نه‌ مثل‌ جدایــی‌ قبلی‌شان که‌ پس‌ از ترك دربی‌ اتفاق افتاد و چندي بعد دوباره آن‌ها را به‌ هم‌ رساند. پیتر خسته‌ و افسرده شده بود و می‌خواست‌ بازنشسته‌ شود. وقتی‌ برایان از او پرسید میخواهی‌ چه‌ کار کنم‌، گـفت‌: «کاري کن‌ که‌ از باشگاه خارج شوم و کمی‌ پول به‌ جیب‌ بزنم‌ و جگوارم را نگه‌ دارم.» [۷] برایان بعدها و در روزهاي جدایــی‌، پیتر را «پولکی‌» خوانده بود. «مار خوش خط‌ و خال» و یا «مار پنهان شده در چمن‌ها». حتی‌ جایــی‌ گـفته‌ بود اگر در حال رانندگی‌ در بزرگراه بین‌ دربی‌ و ناتینگهام باشد و پیتر را کنار خیابان و منتظر ماشین‌ ببیند، نه‌ تنها سوارش نمی‌کند، بلکه‌ از رویش‌ هم‌ رد خواهد شد! همه‌ی‌ این‌ها را اشکارا می‌گـفت‌؛ اما پس‌ از مرگ پیتر تاسف‌ می‌خورد که‌ چرا به‌ او تلفن‌ نزده، یا تلاش‌هاي پیتر براي تماس و ارتباط را نپذیرفته‌. تفاوت‌‌هاي رفتاري و در مواردي تضاد شخصیتی‌ میان او و پیتر، بخش‌ جداناشدنی‌ ارتباط این‌ دو بود؛ اما دقیقا همین‌ تفاوت‌‌ها و ایفاي نقش‌ مکمل‌ براي یکدیگر، عامل‌ سازنده‌ی دربی‌ کانتی‌ و ناتینگهام فارست‌ درخشان آن سال‌ها شد.

ده سال پایانی‌ برایان کلاف در دنیاي فوتبال، بدون پیتر تیلور و با تصاویري کاملا متفاوت‌ با روزهاي اوج گذشت‌. او دیگر نتوانست‌ ناتینگهام فارست‌ را قهرمان لیگ‌ انگلستان کند. هر چند تا پایان دوران مربی‌گري پنج‌ جام دیگر را به‌ ویترین‌ افتخاراتش‌ اضافه‌ کرد، ولی‌ قهرمانی‌‌هاي لیگ‌ و اروپا دیگر در راه نبودند. فصل‌ پایانی‌ کلاف در فوتبال، همزمان با ضعیف‌‌ترین‌ عملکرد ناتینگهام فارست‌ و نهایتا سقوط به‌ دسته‌ی‌ پایین‌‌تر شد؛ یک‌ کابوس تمام عیار براي پیرمرد پرادعا – او که‌ همیشه‌ از خودش بیشتر می‌خواست‌ و با شکست‌ و نتوانستن‌ دشمن‌ بود.؛ او که‌ وقتی‌ اوضاع به‌ کامش‌ پیش‌ نمی‌رفت‌، اسیر خودانتقادي ترسناکی‌ می‌شد. با این‌ همه‌، برایان کلاف هم‌ مانند دیگر بازیگران صحنه‌ی‌ بزرگ زندگی‌، پرده‌هایــی‌ از ناکامی‌ و بی‌‌رحمانه‌ قضاوت‌ شدن را تجربه‌ کرد. او هزینه‌‌ی «خود» ”بودن را می‌پرداخت‌؛ مثل‌ آن دفعه‌ که‌ با راکت‌ اسکواش به‌ مدیر برنامه‌‌هاي پیتر شیلتون افسانه‌‌اي حمله‌ کرد و او را کـتک‌‌زنان از دفتر کارش به‌ بیرون پرت‌ کرد؛ یا اظهار نظرهاي بحث‌ برانگیزش در مورد زنان و فوتبال‌شان و یا حتی‌ تمام آن ٤٤ روز لعنتی‌ در لیدز یونایتد؛ تک‌ و تنها و بدون پیتر در برابر صفی‌ از مخالفان و البته‌ بزرگـترین‌ دشمنش‌: دان روي [۸]؛ یا روزي که‌ پس‌ از دربی‌، به‌ تیم‌ دسته‌ سومی‌ برایتون پیوست‌ و رسانه‌ها، مردي که‌ خود را بارها در قاب همان شبکه‌ها بهترین‌ و نفر اول خوانده بود، به‌ باد نیش‌ و کنایه‌ و تمسخر گرفتند. برایان اما مثل‌ همیشه‌، برایان بود. حتی‌ با بیش از سه‌ دهه‌ اعتیاد به‌ الکل‌، سال‌ها دست‌ و پنجه‌ نرم کردن با سرطان معده و یا اجبارش براي پیوند کلیه‌ و دریافت‌ کلیه‌ی‌ جدید، درست‌ در سال قبل‌ از مرگش‌.

برایان کلاف،در دوران بازنشستگی (منبع: GettyImages)
برایان کلاف،در دوران بازنشستگی (منبع: GettyImages)

از زندگی‌ برایان کـتاب‌هاي بسیاري نوشته‌ و فیلم‌ و مستندهاي رنگارنگی‌ ساخته‌ شده. هر چند که‌ بیان حقیقت‌ در مورد داستان شگـفت‌‌انگیز برایان کلاف به‌ همین‌ سادگی‌‌ها نیست‌ و حتی‌ خانواده‌اش به‌ محتواي برخی‌ از این‌ آثار اعتراضی‌ جدي کردند؛ اما در نهایت‌، برایان کلاف مردي بود که‌ به‌ سنگ‌ قبرش و نوشته‌‌هایــی‌ که‌ قرار بود روي آن حک‌ شود، اهمیتی‌ نمی‌داد و تنها امیدوار بود پس‌ از ترك کردن این‌ نمایش‌ باشکوه هفتاد ساله‌، بعضی‌ از آدم‌ها او را دوست‌ داشته‌ باشند. امروز و دو دهه‌ پس‌ از رفتن‌ برایان، میدان مارکت‌ ناتینگهام و ورزشگاه دربی‌، دو تندیس‌ از مردي را در دل خود جاي داده‌اند، که‌ براي مردم این‌ دو شهر حس‌ غرور و افتخار را به‌ ارمغان آورد. گویــی‌، مثل‌ زادگاهش‌ میدلزبورو که‌ در پناه دورام و ویتبی‌ آرام گرفته‌، طنین‌ صداي برایان، تا ابد در خیابان‌هاي دربی‌ و ناتینگهام و در میان این‌ دو تندیس‌، همراه روزها و شب‌هاي عاشقان فوتبال خواهد بود. مردي که‌ می‌گـفت‌: «رم در یک‌ روز ساخته‌ نشد، زیرا من‌ در آنجا نبودم.»

***

[۱] River Tees رودخانه‌اي به‌ طول ٨٥ مایل‌ در شمال شرقی‌ انگلستان

[۲] Durham و Whitby دو شهر تاریخی‌ در شمال شرق انگلستان

[۳] Barbara Clough همسر برایان کلاف که‌ تا روز اخر زندگی‌ در کنار وي بود.

[۴] Hartlepool United F.C از تیم‌ هاي فوتبال انگلستان است‌ که‌ در ١٩٠٨ تاسیس‌ شد و در شهر هارتل‌ پول قرار دارد.

[۵]  Trevor Francis بازیکن‌ بریتانیایــی‌ که‌ ١٩٥٤ به‌ دنیا امد و ٢٠٢٣ درگذشت‌. او مجموعا در ٦٢٧ بازي با پیراهن‌ تیم‌ هاي مختلفی‌ در انگلستان و ایتالیا ٢٣٢ گل‌ به‌ ثمر رساند.

[۶] Old Big ‘Ead لقبی‌ که‌ هواداران کلاف برایش‌ انتخاب کرده بودند.

[۷] ازکـتاب ” هجده سال راه رفتن‌ روي اب” نوشته‌ برایان کلاف و ترجمه‌ علی‌ امیري فر

[۸] Don Revie بازیکن‌ و مربی‌ فوتبال که‌ سال ١٩٢٧ در انگلستان به‌ دنیا امد و ١٩٨٩ درگذشت‌. او سابقه‌ مربیگري در لیدز یونایتد، تیم‌ ملی‌ انگلستان، تیم‌ ملی‌ امارات‌ و باشگاه هایــی‌ در این‌ کشور را داشت‌.

5 پاسخ

  1. فکر‌میکنم‌هیچ انگلیسی زبانی زندگی کلاف و به این زیبایی و حماسی که شما نوشتید نتونسته بنویسه. لذت بردم از خوندنش. دروود بر شما

  2. چه ترجمهء بدی:
    و اوضاع را با مربی‌ بسیار موفق‌ خود که‌ حتی‌ آنان را به‌ جمع‌ چهار تیم‌ پایانی‌ اروپا آورده، به‌ اینجا رسانده بودند

    چه می‌خواستید بگویید؟

    1. با سلام و تشکر از کامنت شما، این مطلب ترجمه نیست، و جزو یادداشت‌های تالیفی وبسایت است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *