پله، کرویف، بکن‌باوئر و اوزبیو

کریگ مک‌کرکن با اشاره به ممنوعیت اعمال‌شده توسط اسپانیا و ایتالیا در دهه ۶۰ میلادی که باشگاه‌های آنها را از قرارداد با بازیکنان خارجی منع می‌کرد، به بررسی تاثیرات این تصمیم بر روی توازن قدرت در فوتبال اروپا می‌پردازد. […]
پله با پیراهن سانتوس

برندگان سریالی جام‌های اروپایی در گذشته‌های دور – مانند بنفیکا و آژاکس – نقش به‌سزایی در پایه‌گذاری آنچه به عنوان مهمترین رقابت باشگاهی در اروپا سراغ داریم، ایفا کرده‌اند. از همین رو، بسیار ناراحت‌کننده است که تغییرات عمده‌ای که در نیم‌قرن اخیر شاهد آن بوده‌ایم سبب شده تا احتمالا دیگر هرگز این باشگاه‌ها را بر قله‌‌ی فوتبال اروپا نبینیم.

ما معمولا خیلی راحت نسبت به تغییرات مربوط به لیگ قهرمانان منتقدانه برخورد می‌کنیم؛ به ویژه تغییراتی که در نتیجه‌ی آن‌ها اختلاف طبقاتی عمده‌ای بین تیم‌ها ایجاد شده و بسیاری از تیم‌های پرافتخار گذشته در کشورهای نسبتا کوچک‌تر اروپا تبدیل به باشگاه‌هایی شده‌اند که تنها نقش تغذیه‌‌ی تیم‌های بزرگ‌تر را بر عهده دارند. این لعن کردن‌ها، این نکته را که برخی از این تغییرات در گذشته نقش عمده‌ای در پیشرفت این باشگاه‌ها در وهله‌‌ی نخست داشته‌اند، در نظر نمی‌گیرد.

گرچه سنگ بنای بسیاری از این اتفاقات سرمایه‌گذاری درست بر روی تیم جوانان، رویه‌‌ی هوشمند در استخدام نیروهای جدید و مدیریت هدفمند بود، سیمانی که این بلوک‌ها را در کنار یکدیگر مستحکم کرد، قوانین نظارتی بود. در مورد دوره‌ای حرف می‌زنیم که در آن آزادی تغییر باشگاه تحت قوانین اتحادیه‌ی اروپا – که ما به عنوان قانون بوسمن می‌شناسیم – و آزادی‌های تضمین شده توسط فدراسیون‌ها و دولت‌ها وجود نداشت.

گرچه پیشرفت‌های اخیر در فوتبال را که منجر به کنار زدن بسیاری از موانع سد راه بازیکنان و بهتر شدن شرایط زندگی آنها شده، نمی‌توان انکار کرد، اما طرفداران تیم‌هایی چون بنفیکا، سلتیک و آژاکس احتمالا احساسات متناقضی خواهند داشت اگر بدانند که افتخارات آنها در گذشته و آنچه سبب شده تا برای مدت زمان قابل‌توجهی از بهترین تیم‌های سطح اول جهان باقی بمانند، همان قوانین به ظاهر دست و پاگیری بوده که باعث شده سایر تیم‌های بزرگ و ثروتمند نتوانند به راحتی بازیکنان مستعد آنها را از چنگ‌شان بیرون بیاورند.

دو ممنوعیت دل‌به‌خواهی که توسط فدراسیون‌های اسپانیا و ایتالیا به دلایل شخصی وضع گردید، اثرات ناخواسته‌ای بر روی توازن قدرت در فوتبال اروپا بر جای گذاشت. در سال ۱۹۶۲، فدراسیون اسپانیا خرید بازیکن خارجی توسط تیم‌های اسپانیایی را ممنوع کرد و در سال ۱۹۶۶، همتای ایتالیایی آنها نیز همین رویه را پیش گرفت. این ممنوعیت بدین منظور طراحی شده بود که از قدرت گرفتن بازیکن «ستاره‌ی خارجی» در تیم‌ها جلوگیری و باشگاه‌ها را مجبور کند تا بر روی بازیکنان داخلی سرمایه‌گذاری کنند و به آنها فرصت بیشتر بازی بدهند؛ چیزی که در نهایت می‌توانست به نفع تیم‌های ملی باشد.

این ممنوعیت اتفاق عظیمی بود، چرا که در هر دو لیگ، بسیاری از باشگاه‌های بزرگ و حتی کوچک، موفقیت‌ها و دستاوردهای خود – و به طبع آن پرستیژ لیگ – را مدیون بازیکنان خارجی خود بودند. در این میان، حتی خود فدراسیون‌ها و تیم‌های ملی نیز به نحوی متضرر می‌شدند، چرا که تا پیش از این ممنوعیت، فدراسیون‌ها می‌توانستند بازیکنان اهل آمریکای جنوبی را که رگ و ریشه‌ی اسپانیایی و ایتالیایی داشتند، به صِرف زندگی در کشور مورد نظر، به تیم ملی دعوت کنند.

این ممنوعیت در هر دو کشور به شدت نامحبوب بود و هر باشگاه‌ تلاش می‌کرد تا با لابی‌گری این ممنوعیت را ملغی کند. بخشی از استراتژی مبارزه، درز دادن خبری در مورد امضای قرارداد با برخی از ستاره‌های مشهور خارجی در پنجره‌ی نقل و انتقالی سال بعد، پس از برداشته شدن احتمالی این ممنوعیت بود. دادن چنین قولی – آوردن بزرگ‌ترین بازیکنان جهان به لیگ داخلی – در واقع یک نوع اهرم پروپاگاندایی بود. کدام فدراسیونی حاضر خواهد بود به حضور پله در لیگش نه بگوید؟

با این حال، این فشار پروپاگانداییِ هر ساله توسط باشگاه‌‌ها نه منجر به موفقیت، که منجر به یک ناامیدی بزرگ شد و فدراسیون‌ها هر سال این ممنوعیت را برای یک فصل دیگر نیز تمدید می‌کردند. این ممنوعیت نهایتا در سال ۱۹۷۳ در اسپانیا و هفت سال بعد در ایتالیا برداشته شد. اما اگر این قانون در دو لیگ بزرگ و ثروتمند اسپانیا و ایتالیا وجود نمی‌داشت و یا اگر چند سال زودتر ملغی می‌شد، ممکن بود چشم‌انداز فوتبالی کاملا متفاوتی در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی رقم بخورد.

با پله شروع کنیم؛ بهترین و باسابقه‌ترین فوتبالیست آن دوران. داستانی که اغلب تکرار می‌شود این است که بازیکن افسانه‌ای برزیل به این خاطر هیچگاه در اروپا بازی نکرد که یک «گنجینه‌ی ملی» محسوب می‌شد. اما این داستان بیشتر از آنچه بسیاری می‌پندارند محل مناقشه است.

کمی پیش از اجرایی شدن قانون ممنوعیت خرید بازیکن خارجی در اسپانیا، تیم رئال مادرید یک پیشنهاد رکوردشکنِ ۲۵۰ هزار پوندی را برای به خدمت گرفتن او ارائه کرده بود. یوونتوس در سال ۱۹۶۵، با رقم ۵۰۰ هزار پوند وارد مذاکرات جدی با این بازیکن شد و چند سال بعدتر، هلنیو هررای اینتر ادعا کرد که در صورت برداشته شدن ممنوعیت فوق‌الذکر، با مبلغی بیش از ۶۰۰ هزار پوند به دنبال به خدمت گرفتن پله است. این مبالغ در زمان خود نجومی محسوب می‌شدند و پیشنهاد گزارش شده توسط اینتر، گران‌ترین انتقال فوتبالی انجام شده در آن زمان را ۲۵۰ درصد افزایش می‌داد.

هیچ لیگ دیگری در اروپا آنقدر ثروتمند نبود که حتی به فکر خرید پله باشد. البته در سال ۱۹۷۱، باشگاه تازه‌تاسیس پاریسن ژرمن، پله را ستاره‌ای جادویی می‌دید که می‌توانست به تیم جدید پایتخت پرستیژ اضافه کند. اما مذاکرات اولیه حاکی از این بود که هزینه‌ی این انتقال برای آنها بسیار سنگین خواهد بود و پله تا سال ۱۹۷۴ در برزیل ماند و نهایتا به لیگ آمریکای شمالی ملحق شد.

اوزبیو
اوزبیو دا سیلوا فریرا؛ ستاره‌ی بنفیکا و تیم ملی پرتغال

در دهه‌ی ۶۰ میلادی، تیم بنفیکا پنج بار به فینال جام باشگاه‌های اروپا رسید و دو بار در سال‌های ۱۹۶۱ و ۱۹۶۲ قهرمان شد. گلزن اصلیِ، بازیکن درخشان و الهام‌بخش آن دوران طلایی، اوزبیو بود. بنفیکا هرگز قادر به دست‌یابی به چنین افتخاراتی نمی‌شد اگر یوونتوس و اینتر موفق می‌شدند با رقم‌های سرسام‌آوری که به بنفیکا و دولت نظامی پرتغال وعده داده بودند، اوزبیو را به خدمت بگیرند. نگرانی آنها از لغو ممنوعیت و باز شدن مرزهای ایتالیا به روی بازیکنان خارجی سبب شد که بنفیکا حتی در صدد به خدمت گرفتن گئورگی آسپاروخوف، مهاجم درخشان لفسکی صوفیه، به عنوان جانشین اوزبیو برآید.

انتقال آسپاروخوف اما به دلیل ممنوعه‌‌ی دیگری محقق نشد؛ قانونی که بر مبنای آن دولت‌های کمونیستی مانع از رفتن قانونی ستار‌ه‌‌های فوتبال‌شان به کشورهای غربی در دوران اوج فوتبالی‌شان می‌شدند. در نمونه‌ی دیگری، حتی ثروت غیرقابل‌تصور اینتر برای وادار کردن مقامات یوگسلاوی به چراغ سبز نشان دادن به انتقال یک میلیون پوندیِ وینگر ستاره‌ی سرخ بلگراد، دراگان جاییچ، کافی نبود. سناریوی مشابهی برای تیم‌ ثروتمندترِ رئال مادرید اتفاق افتاد، هنگامی که آنها مستقیما با دیکتاتور کمونیست رومانی، نیکلای چائوشسکو، در حال مذاکره بودند تا نیکولائه دوبرین، هافبک بااستعداد رومانی را به خدمت بگیرند.

بدون این محدودیت‌ها، بسیار بعید بود که آژاکس افسانه‌ای اوایل دهه‌ی ۷۰ و سردمدار توتال فوتبال، بتواند به سه‌گانه‌ی اروپایی‌اش دست یابد. یوونتوس اولین باشگاه بزرگی بود که در تلاش برای جذب یوهان کرویف بود. البته تمایل آنها پس از خبرهای انتقال احتمالی آنتونیو راتینِ آرژانتینی، کاهش یافت. بارسلونا اولین بار در سال ۱۹۷۰ اراده‌ای راسخ داشت تا کرویف را جذب کند و در صورت برداشته شدن محدودیت‌ها، این انتقال به احتمال زیاد انجام می‌شد. از همان تیم آژاکس، یوهان نیسکنس مورد توجه تیم آ اس رم بود و ویم سوربیر، گری موهرن و پیت کایزر همگی پیشنهادهای گران‌قیمتی از سوی تیم‌های اسپانیایی و ایتالیایی داشتند، اما قانون ممنوعیت خرید بازیکن خارجی مانع از محقق شدن این انتقالات شد.

علی‌رغم این پیشنهادات وسوسه‌برانگیز، قانون ممنوعیت خرید بازیکن خارجی سبب شد تا تیم آژاکس عملا دست‌نخورده باقی بماند و طلایی‌ترین دوران خود را سپری کند و تا پیش از لغو این قانون در اسپانیا در سال ۱۹۷۳، نام خود را در دفتر فوتبال جاودانه کند. در پاییز همان سال، کرویف سرانجام با شکستن رکورد رقم نقل و انتقالات، به بارسلونا پیوست. یک سال بعدتر نیسکنس به او ملحق شد و گری موهرن و جانی رپ نیز به ترتیب به تیم‌های رئال بتیس و والنسیا ملحق شدند. یکی از معدود ستاره‌های جوانی که آژاکس موفق شد در تیم نگه دارد، رود کرول بود؛ حداقل تا سال ۱۹۸۰ که ایتالیا هم همچون اسپانیا مرزهایش را باز کرد و کرول آمستردام را به مقصد ناپل ترک کرد. آژاکس از آن زمان تاکنون تنها یک بار موفق به کسب قهرمانی در اروپا شده است (تصحیح مترجم).

کرویف
یوهان کرویف، کاپیتان آژاکس رویایی دهه‌ی ۷۰

پس از سلطه‌ی باشگاه هلندی بر رقابت‌های اروپایی، نوبت به بایرن مونیخ رسید که آنها نیز مشابه همتای هلندی خود در سه دوره‌ی متوالی قهرمان اروپا شوند؛ دستاوردی که ممکن نمی‌بود اگر تیم میلان می‌توانست در سال ۱۹۶۹ انتقال فرانتس بکن‌باوئر را عملی کند. به اعتقاد روسونری‌ها، بکن‌باوئر ‌می‌توانست یک زوج دفاعی ایده‌آل را با دیگر بازیکن اهل آلمان غربی، کارل-هاینتز شنلینگر، تشکیل دهد؛ بازیکنی که پیش از اجرایی شدن قانون ممنوعیت به میلان پیوسته بود.

وقتی که فدراسیون ایتالیا اعلام کرد که تمرکز اصلی‌اش بر روی رقابت‌های جام جهانی در مکزیک در سال بعد است و قانون ممنوعیت به قوت خود باقی خواهد ماند، رئیس میلان، فرانکو کارارو، اعلام کرد حالا که آنها قادر به خرید بکن‌باوئر نیستند، تصمیم دارند تا به جایش به بازیکن جوان و آینده‌دار ایتالیایی، آنجلو آنکوییلتی، میدان دهند. آنکوییلتی نهایتا به بازیکنی خوب تبدیل شد و پیراهن تیم ملی ایتالیا را هم به تن کرد، بنابراین حداقل در این مورد، داستان خیلی هم برای میلان بد پیش نرفت.

فرانتس بکن‌باوئر
فرانتس بکن باوئر در لباس بایرن مونیخ در دهه‌ی ۱۹۷۰

بایرن مونیخ به لطف تلاش بی‌وقفه‌شان برای کسب درآمد تجاری بیشتر از تورها و بازی‌های دوستانه، بهتر از آژاکس و یا نزدیک‌ترین رقیب داخلی‌شان در آن زمان بوروسیا مونشن گلادباخ، توانست شکارچی‌های اسپانیایی را از ستاره‌های خود دور نگه دارد. مجددا، بایرن هم می‌توانست سرنوشت متفاوتی داشته باشد اگر بارسلونا موفق می‌شد در سال ۱۹۷۳، گرد مولر، بازیکنی که در صدر فهرست خریدشان بود، را به خدمت بگیرند. بدون گرد مولر افسانه‌ای، تصور موفقیت‌هایی که بایرن مونیخ در آن سال‌ها کسب کرد، تقریبا ناممکن به نظر می‌رسد. در همین حال، بارسلونا به گزینه‌ی دوم‌اش یعنی یوهان کرویف بسنده کرد؛ اتفاقی که در نهایت آن‌ها را به آن‌ چه می‌خواستند، رساند.

تنها بازیکن ارزشمندی که بایرن مونیخ در آن دوره از دست داد، مدافع کناری پاول برایتنر بود که در سال ۱۹۷۴ به رئال مادرید پیوست؛ البته آنها با کسب دو جام اروپایی دیگر در اروپا اجازه ندادند جای خالی برایتنر حس شود. پایین آمدن بایرن مونیخ از قله‌ی فوتبال اروپا و افت آن‌ها اما بیشتر به دلایل ارگانیک پیر شدن تیم بود تا به خاطر از دست دادن بازیکنان کلیدی؛ برخلاف آنچه در آن سوی مرز در هلند اتفاق افتاد.

در این مقاله دنیای جایگزین و تخیلی‌ای را بررسی کردیم که در آن اسپانیا و ایتالیا تصمیم نمی‌گرفتند تیم‌های باشگاهی‌شان را در دورانی که که پادشاه اروپا بودند این طور تحت مضیقه‌ی خرید بازیکن قرار دهند. این احتمال وجود دارد که برخی از انتقال‌هایی که در این مقاله به آنها اشاره شد، هیچگاه محقق نمی‌شدند، اما چیزی که قطعی است این است که درصد قابل‌توجهی از بهترین استعدادهای جهان خیلی زودتر در جنوب اروپا متمرکز می‌شدند.

در اولین دهه از آغاز رقابت‌های اروپایی، این تورنمنت جولان‌گاه باشگاه‌های بزرگ جنوب اروپا از مادرید، لیسبون و میلان بود و اتفاقی نیست که اعمال ممنوعیت‌ها در اسپانیا و ایتالیا منجر به تضعیف تیم‌های باشگاهی این کشورها و برای اولین بار پس از سال ۱۹۶۷، تغییر موازنه‌ی قدرت به نفع تیم‌های شمالی شد. در عمر طولانی این رقابت‌ها، این تغییر در بالانس قدرت هر زمانی ممکن بود اتفاق بیفتد، اما بدون چنین مقررات سخت‌گیرانه‌ای، شدت و حدت این اتفاق نمی‌توانست به این اندازه باشد. پس از آنکه رئال مادرید ششمین جام اروپایی‌اش را در سال ۱۹۶۶ کسب کرد، اسپانیا باید ۲۶ سال صبر می‌کرد تا جام بعدی را به خانه بیاورد (قهرمانی بارسلونا در سال ۱۹۹۲). پس از حفظ عنوان قهرمانی توسط تیم اینتر در سال ۱۹۶۵، در دو دهه‌ بعد تنها یک بار یک تیم ایتالیایی توانست جام را به خانه ببرد. حالا نوبت به تیم‌های اسکاتلند، انگلیس، هلند و آلمان غربی رسیده بود که برای نخستین بار بر سکوی قهرمانی بایستند و رقابت‌های اروپایی به معنای واقعی کلمه «اروپایی» شود؛ اتفاقی که بنیان‌گذاران این تورنمنت همواره رویایش را داشتند.

بنابراین گرچه ما معمولا به صورت غریزی نسبت به اقدامات محدودکننده در تاریخ فوتبال مقاومت نشان می‌دهیم، اما می‌توانیم تصمیمات خودخواهانه‌ مسئولین فدراسیون‌های اسپانیا و ایتالیا را تحسین کنیم. بدون دخالت‌های احمقانه‌ی آن‌ها، تاریخ غنی و محسورکننده‌ی جام باشگاه‌های اروپا و به طور کلی آنچه از ایده‌آل فوتبال اروپایی سراغ داریم، شکوه بسیار کمتری می‌داشت.

**********************************************

عنوان انگلیسی مقاله: The Forbidden Transfers – Pelé, Cruyff, Beckenbauer & Eusébio
منبع: Beyond The Last Man
تاریخ انتشار: فوریه ۲۰۲۳

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *