بررسی ناکامی دوباره ایتالیا در صعود به جام جهانی

هواداران تیم ملی ایتالیا تنها چند ماه پس از قهرمانی غیرمنتظر و شادی‌آفرین در یورو، با بزرگترین کابوس ممکن روبرو شدند. ناکامی در راهیابی به جام جهانی آن هم برای دومین دوره پیاپی. این حذف به این معنا است که ایتالیا حداقل برای 12 سال یعنی از سال 2014 تا 2026 در جام‌ جهانی حضور نخواهد داشت. قبل از آن هم دو دوره‌ی پیاپی ایتالیا از صعود به دور حذفی در سال‌های 2010 و 2014 بازمانده بود. در واقع پس از قهرمانی جهان در سال 2006 ایتالیا هنوز موفق نشده حتی یک بازی حذفی جام‌ جهانی را دوباره ببیند. […]

هواداران تیم ملی ایتالیا تنها چند ماه پس از قهرمانی غیرمنتظر و شادی‌آفرین در یورو، با بزرگترین کابوس ممکن روبرو شدند. ناکامی در راهیابی به جام جهانی آن هم برای دومین دوره پیاپی. این حذف به این معنا است که ایتالیا حداقل برای 12 سال یعنی از سال 2014 تا 2026 در جام‌ جهانی حضور نخواهد داشت. قبل از آن هم دو دوره‌ی پیاپی ایتالیا از صعود به دور حذفی در سال‌های 2010 و 2014 بازمانده بود. در واقع پس از قهرمانی جهان در سال 2006 ایتالیا هنوز موفق نشده حتی یک بازی حذفی جام‌ جهانی را دوباره ببیند. دو بار حذف در دور گروهی، و حالا دو دوره‌ی پیاپی ناکامی در راهیابی به تورنمنت. اما واقعا چه اتفاقی افتاد؟ چطور شد که تیم قهرمان یورو، که غول‌های اروپا را کنار زد و جام را به رم برد، در پلی‌آف مقابل مقدونیه شمالی در بازی خانگی مغلوب شد؟

رسیدن به پاسخ این سئوال کمی دشوار است، زیرا برعکس سال 2017 که پاسخ بسیار ساده و سرراست بود، این‌ بار بسیار پیچیده و چند وجهی است. ایتالیای ونتورا در سال 2017 کیفیت فنی لازم را برای اول شدن در گروه و راهیابی مستقیم نداشت. بازی تیم برابر اسپانیا در خانه‌ی حریف به حدی فاجعه بود و تفاوت سطح کیفی دو تیم طوری به چشم می‌آمد – حتی بیش از سه گل اختلاف نتیجه – که هیچ راهی برای صعود مستقیم ایتالیا متصور نبود. در پلی‌آف هم سوئد در دو بازی رفت و برگشت تیم بهتری بود و ایتالیا را شکست داد. تیم ونتورا عقیم و عاجز از خلق موقعیت بود، توان بازی‌سازی نداشت و در دفاع هم بسیار ضربه‌پذیر بود. حذف ایتالیای 2017 نتیجه‌ی منطقی کیفیت و سطح تیم بود.

در مورد تیم مانچینی اما چنین پاسخی قطعا صحیح نیست. در واقع پاسخ سر راستی وجود ندارد و این حذف حاصل مجموعه‌ای از عوامل مختلف است. در این یادداشت نگاهی گذرا به این عوامل انداخته‌ایم:

  • اشباع شدن تیم پس از موفقیتی به بزرگی قهرمانی یورو

بله؛ چنین چیزی در فوتبال وجود دارد! حقیقت این است که گرچه فوتبال روز به روز علمی‌تر و «مدل‌پذیر» تر می‌شود، اما همچنان عوامل روحی و روانی نقش بسیار زیادی در شکل‌گیری نتایج ایفا می‌کنند. حتما چه موقع بازی در زمین فوتبال و چه تماشای بازی تیم محبوب‌تان با جنبه‌های عجیبی از این ماجرا روبرو شده‌اید. روزهایی که فکر می‌کنید دروازه‌ی حریف طلسم شده و امکان ندارد بشود گل زد و بله… موقعیت‌های مسلم یکی پس از دیگری از دست می‌‌رود. البته که طلسمی در کار نیست، اما اثر روانی یک فکر مسموم روی برونکرد واقعی بازیکن و تیم قطعا وجود دارد. اگر فوتبالیست باشید، وقتی این فکر می‌رود توی سرتان که «امروز هرچه بزنم گل نمی‌شود» این فکر مثل یک ویروس فلج‌کننده به شما می‌چسبد تا درست موقع زدن ضربه نهایی – که در روزهای دیگر یک بغل‌پای ساده است – پای شما را چند درجه کج کند و توپ با فاصله‌ی کمی از کنار تیر دروازه خارج شود، یا به مغز فرمان دهد که جلوی کج شدن چند درجه‌ای پا را بگیرد و به جای اینکه توپ را مثل همیشه با اعتماد به نفس به گوشه‌ی دروازه دور از دست دروازه‌بان بفرستید، صاف بزنید وسط دروازه در دست‌هایش.

Euro 2020 final: Italy beat England 3-2 on penalties in final to win their  2nd European Championship title | Football News - Hindustan Times

اشباع شدن هم به شکل مشابهی روی عملکرد بازیکنان و کادر فنی موثر است. پس از یک موفقیت عظیم، ذهن هر انسانی تمایل به یک پوچ‌گراییِ بطالت‌طلب دارد. این پرسش در ذهن مدام تکرار می‌شود که من که تازه از قله پایین آمده‌ام، دوباره چرا باید کمرکش کوه را بگیرم و بالا بروم؟ تا اینکه بالاخره انگیزه‌‌ی موفقیت جدید به نوعی بر بطالت‌طلبی غلبه و ماشین مورد نظر دوباره شروع به کار می‌کند. تا قبل از شروع یورو، ایتالیا در موقعیت بسیار خوبی قرار داشت. با سه برد صدرنشین دور رفت گروه بود و شرایط به شکلی بود که اگر بازی‌های باقی‌مانده خود برابر سایر تیم‌ها (ایرلند شمالی، بلغارستان، لیتوانی) را می‌برد، دو مساوی که برابر سوییس گرفت هم برای صعود کافی بود. میان بازی‌ها وقفه افتاد، ایتالیا قهرمان اروپا شد و حدود شش هفته پس از فتح بزرگ در ومبلی در بازی خانگی برابر بلغارستان، در حالی که ترکیب تیم تغییرات اندکی نسبت به تیم قهرمان یورو داشت – دو تغییر در خط دفاع، فلورنتزی جای دی لورنتزو را گرفته بود و آچربی جای کیلینی – موفق نشد بازی را ببرد. روز دوم سپتامبر سال 2021 در واقع شروع بحرانی بود که دومینو وار پیش رفت تا به فاجعه‌ی 24 مارس 2022 رسید. اگر ایتالیا آن بازی خانگی به ظاهر ساده را برابر بلغارستان می‌برد، احتمالا کار هرگز به اینجا نمی‌کشید. پیروز نشدن در آن بازی، مستقیما به روحیه‌ی از قله آمده بازیکنان برمی‌گشت.

  • غرور؛ انکار وجود بحران از سوی کادر فنی

در پایان بازی در زمین ایرلند شمالی، در حالی که همه بوی خطر را شنیده بودند و شکل پلی‌آف اروپا تصویری هراسناک از امکان ناکامی مجدد می‌داد، مانچینی در حالی که سعی می‌کرد آرام به نظر برسد گفت: چیزی نشده، باید مستقیم می‌رفتیم ولی حالا غیرمستقیم به جام‌ جهانی می‌رویم و حتی ممکن است قهرمان جهان هم بشویم.

تقریبا هر دین و آیین باستانی فهرستی از گناهان کبیره دارد و پرتکرارترین عنوان مشترک در میان همه آنها غرور است. به تعبیری دیگر، از غرور به عنوان «پدر تمام گناهان» یاد شده. در فوتبال هم غرور گاهی به اندازه‌ی باور ادیان مرگبار است. مورد بالا یعنی اشباع‌ شدن بیشتر به شکل بازی بازیکنان و تاثیر آن‌ روی تمام‌کنندگی و تصمیم‌گیری لحظه‌ای برمی‌گشت، اما غرور به طور مستقیم در شکل مواجهه‌ی سرمربی تیم با بحران هویدا بود. مانچینی از روز نخست یعنی اولین مساوی برابر بلغارستان تا آخرین مساوی برابر ایرلند، اصولا وجود بحران یا مشکل را انکار می‌کرد. البته بخشی از این ماجرا به این برمی‌گردد که مربی به عنوان نمای بیرونی تیم در برابر رسانه‌ها بخواهد وضعیت را آرام و تحت کنترل جلوه دهد. اما مسئله این است که مانچو نه فقط در گفتار، که در رفتار هم دقیقا چنین مواجهه‌ای با بحران داشت. انکار وجود آن و ادامه دادن همه چیز به همان روش قبلی. موفقیت غیرمنتظره و عظیم او در قهرمان کردن ایتالیا او را تبدیل به چهره‌ای جهانی کرد و احتمالا به نظر خودش کلمه‌ی بحران برای او زیادی کوچک بود. به هر حال، او تا روز حذف برابر مقدونیه هرگز نپذیرفت که واقعا مشکلی وجود دارد و طبیعتا با چنین رویکردی، تغییری هم نه در شکل بازی تیم، نه در انتخاب بازیکنان، و نه در سیستم بازی ایجاد نکرد. کما اینکه حداقل در یک مورد، یعنی پست مهاجم نوک تقریبا همه اتفاق نظر داشتند که چیرو ایموبیله کسی نیست که بتواند وظایف گسترده‌ی مورد انتظار از مهاجم سیستم مانچینی را به خوبی پیاده کند، و در آخرین بازی به شکلی طعنه‌آمیز نه تنها ایموبیله همچنان در ترکیب بود، بلکه بازوبند کاپیتانی را هم به بازو بسته بود. غرور جلوی چشم مانچو پرده‌ای از غبار کشیده بود. حداقل در این مورد بارها و بارها صحبت شده و به مانچینی هشدار داده شده بود. حتی در مقاله‌‌ی باشگاه دانشجویان فوتبال نیز به این موضوع پرداختیم و گزینه‌ها را بررسی کردیم؛ عملکرد فوق‌العاده‌ی اسکاماکا در ساسولو و ویژگی‌های خاصی که او را به گزینه‌ی مناسبی برای بازی در این پست در تیم مانچینی تبدیل می‌کرد بارها توسط کارشناسان مختلف گوشزد شده بود، اما مانچینی حتی یک بار هم به او فرصت بازی در ترکیب اصلی را نداد. چیزی که از مانچینی بعید بود، کسی که بخش عمده‌ای از موفقیتش را مدیون فرصت دادن به همه‌ی بازیکنانی بود که امکان پیشرفت داشتند و گزینش بهترین آنها با بررسی جامع. اما فرصت‌ها یکی بعد از دیگری از دست رفت و اصرار او به استفاده‌ی ‌مداوم از بلوتی و ایموبیله، و سپس قرار دادن اینسینیه در پست مهاجم نوک! به نوعی شبیه لج‌بازی شده بود. به این ترتیب که چون همه از اسکاماکا حرف می‌زنند، من هر بازیکنی را فیکس می‌کنم به جز اسکاماکا!

  • دلایل تاکتیکی؛ مشکلات رایج بازی مالکانه

به هر حال همه چیز را هم که نمی‌شود با گناهان کبیره و مسائل روانی مرتبط دانست! وقتی تیم در بازی‌های پیاپی از خلق نتیجه عاجز است، یعنی الگوی بازی تیم با اشکال مواجه شده. در تمام بازی‌های پس از یورو، اگر لیتوانی را که یک تیم درجه چهار است کنار بگذاریم، ایتالیا کار بسیار دشواری برای گلزنی داشت؛ فقط دو گل در پنج بازی برابر بلغارستان، سوییس (دو بار)، ایرلند و مقدونیه. حالا به عدد مالکیت توپ ایتالیا در این بازی‌ها نگاه کنید. به شکل جنون آمیزی بالا است! از نزدیک به 80% مالکیت برابر بلغارستان، در دیداری که یک-یک به پایان رسید تا 65% مالکیت در همین بازی آخر برابر مقدونیه. تا قبل از یورو، ایتالیای مانچینی با چراغ خاموش کار می‌کرد و حتی بسیاری از هواداران فوتبال – مسلما به جز طرفداران ایتالیا – درست نمی‌دانستند که سیستم بازی و تاکتیک‌های او به چه شکل است. یورو باعث شد توجه همه به این تیم جلب شود و انبوهی از مقاله‌ها و آنالیزهای تاکتیکی و تحلیل استراتژی بازی مانچینی در فضای فوتبال تولید شد. همه متوجه شدند که برخلاف کلیشه‌هایی که معمولا همراه نام ایتالیا به ذهن متبادر می‌شود تیم مانچینی فوتبالی مبتنی بر مالکیت توپ، چرخاندن بی وقفه‌ی آن در فضایی شبیه یک نیم‌دایره جلوی خط دفاعی حریف، به حرکت در آوردن بلاک دفاعی و استفاده از فضاهای خلق شده در اثر این حرکت است؛ بسیار مشابه فلسفه کلاسیک بازی مالکانه که اوج آن را در تیم ملی اسپانیای دل بوسکه شاهد بودیم.

اتفاقی که پس از یورو افتاد این بود که تیم‌های حتی درجه دو، درک بسیار بهتری از شکل بازی ایتالیا و چگونگی مواجهه با آن داشتند. ایتالیا با تسلطی که روی حفظ توپ و چرخش آن داشت، در برابر تیم‌هایی که بالا دفاع می‌کردند و تمایلی به بازی دفاعی نداشتند نتایج بسیار خوبی گرفت. در برابر اسپانیا که تقریبا تنها بازی‌ای بود که ورق مالکیت به سمت تیم حریف برگشته بود، اگرچه نه چندان راحت اما بالاخره پیروز شد و در هیچ مقطعی از بازی عنان کار از دست تیم خارج نشد. در برابر بلژیک با آن همه بازیکن با کیفیت به راحتی راه دروازه را پیدا کرد، اما در برابر بلغارستان، ایرلند شمالی یا مقدونیه از پیروزی ناتوان بود؛ مشکل سنتی بازی مالکانه در برابر دفاع سازمان‌یافته‌ی حریفی که تمایل چندانی به بالا آمدن ندارد.

پس از یورو مشخص شد که تیم‌های متوسط اگر می‌خواهند برابر ایتالیا شانسی داشته باشند، باید سخت و فشرده دفاع کنند و منتظر موقعیتی برای ضربه زدن بمانند. برای یک تیم نسبتا ضعیف، بهترین شیوه‌ی قرار گرفتن مقابل سیستم ۳-۳-۴ مالکیت محور، دفاع فشرده در چیدمان ۲-۴-۴ با نقطه‌ی شکل‌گیری پایین است (midblock or low block 4-4-2). در این چیدمان مدافعان کناری به مدافعان میانی نزدیک می‌شوند و فضای کلیدی جلوی دروازه و محوطه‌ی جریمه را با تعداد نفرات زیاد پر می‌کنند و وظیفه‌ی دفاع رو در رو از نقاط کناری با هافبک‌هایی است که با دوندگی زیاد به دنبال توپ حرکت می‌کنند. مهم است که مدافعان کناری تیم مدافع به هیچ وجه جذب حرکت‌های فریبنده‌ی وینگرها یا مدافعان کناری تیم حمله‌کننده نشوند و موقعیت خود را حفظ کنند. در این صورت، تیم مدافع کم‌خطرترین فضا را به تیم مهاجم می‌دهد. فضای کنار خط. چرا کم خطر؟ چون تهدید عمده از آن فضا ارسال توپ به داخل محوطه جریمه است، جایی که تجمع بازیکنان مدافع اجازه نمی‌دهد مهاجمان کاری از پیش ببرند. در برابر ایتالیای مانچینی که با یک مهاجم کاذب بازی می‌کند و وینگرها نزدیک خط هستند تا با مدافعان کناری اوورلپ کنند، این سیستم دفاعی به شدت کارساز است. کافی است مدافعان اشتباه نکنند، وگرنه همیشه در محوطه‌ی جریمه برتری نفری به مهاجمان دارند. زیرا هافبک‌های ایتالیا باید پشت بلاک دفاعی حریف توپ را بچرخانند و معمولا از دروازه دور هستند، وینگر سمت موافق روی خط قرار دارد و مهاجم تنها به اضافه‌ی وینگر یا حداکثر هافبک سمت مخالف – اگر خودش را برساند – در میان انبوهی از مدافعان حاضر کار سختی برای استفاده از موقعیت‌ها دارند. بنابراین اگر شکل اصلی بازی تیم یعنی «ایجاد» شکاف با به حرکت در آوردن بلاک دفاعی حریف به این سو و آن سو و یا پیشروی با استفاده از ترکیب‌های چند نفره و بازی تک‌ضرب (link-up play) جواب ندهد، تیم به مشکل اساسی می‌خورد. در چنین شرایطی البته همیشه اتکای ایتالیا به قدرت شوت‌زنی وینگرهایش بود. کیه‌زا، براردی و اینسینه سه وینگر اصلی ایتالیا در یورو بازیکنانی هستند که هر سه توانایی بسیار خوبی در حمل عرضی توپ و زدن شوت به سمت دروازه دارند، اما در بین این سه نفر کسی که از این توانایی بهتر و موثرتر استفاده می‌کرد کیه‌زا بود که مصدومیت او زهر وینگرهای ایتالیا را در این الگوی لایه‌شکن، بسیار کم کرده بود و زمانی که تیم تحت فشار برای کسب نتیجه و گل‌زنی باشد، دقت بازیکنان کمتر می‌شود و نیاز به این است که کاریزمای قوی برای حفظ دقت در زمان کلیدی داشته باشند، در این مورد هم از دست دادن کیه‌زا – گل او به اسپانیا را به یاد بیاورید – ضربه‌‌ی جبران ناپذیری بود. بار گلزنی ایتالیا در یورو به طور عمده بر دوش هافبک‌ها و وینگرها بود. وقتی اینسینیه و براردی از تمام‌کنندگی عاجز بودند، و تجمع مدافعان راه را برای هافبک‌ها بسته بود، ایتالیا گزینه‌ی دیگری – مانند دو مهاجم نوک سرزن – نداشت که روی استراتژی حریف پاتک بزند، یا حداقل در مواقع بحرانی روش بازی مستقیم را امتحان کند.

  • بدشانسی

تمام موارد فوق دلایل مهمی برای این تراژدی هستند. اما حقیقت این است که باید جانب انصاف را هم رها نکرد. علیرغم تمام مسائل فوق، ایتالیای مانچینی هنوز می‌توانست – حتی به راحتی – بلیت قطر را در دست داشته باشد. تیم مانچینی به جز بازی ایرلند شمالی که تیم از خلق موقعیت هم ناتوان بود، در بقیه‌ی بازی‌ها برتری مشهودی داشت و نه تنها مالکیت را در اختیار داشت، بلکه موقعیت هم می‌ساخت. کافی است به شاخص متوسط گل (xG) ایتالیا و تعداد فرصت‌های خلق شده برابر رقبا در این بازی‌ها نگاه کنیم:

ایتالیا 1 (2.3) – بلغارستان 1 (0.74)

ایتالیا 0 (2.09) – سوییس 0 (0.38)

ایتالیا 1 (2.16) – سوییس 1 (0.75)

ایتالیا 0 (2.78) – مقدونیه 1 (0.17)

پیروزی در فقط یکی از این دیدارها کافی بود تا ایتالیا به جام‌ جهانی برود. از منظر احتمالات واقعا بعید است که در چهار بازی با چنین آماری حتی یک پیروزی هم به دست نیاید. اما این ویژگی فوتبال است؛ آمار در نهایت شما را برنده نمی‌کنند. ممکن است دید بهتری از آنچه گذشت به شما بدهند، اما در نهایت رفتن توپ داخل دروازه است که تیم‌ها را برنده می‌کند. از این منظر می‌توان به وضوح مشاهده کرد که مشکل اصلی ایتالیا ناتوانی در گلزنی و استفاده از موقعیت‌هایی بود که خلق کرده است. البته در بازی رفت و برگشت برابر سوییس، که شاید تنها تیم نسبتا قدرتمند گروه بود، مربوط به دو پنالتی از دست رفته – هر دو توسط جورجینیو – است که توالی این بدشانسی را بیشتر نمایان می‌کند. دیدار آخر برابر مقدونیه نیز به شکل عجیب و غریبی پیش رفت. مقدونیه در واقع موقعیتی نمی‌ساخت و حتی به نظر نمی‌رسید که علاقه‌ای به بالا آمدن داشته باشد. هدف این تیم دفاع سخت برای کشاندن بازی به پنالتی بود ولی چنان گلی در دقیقه 92 بازی، از زاویه‌ و نقطه‌ای بعید، میخ آخر را به تابوت ایتالیا کوبید. مسئله این است که مسائل تاکتیکی و روحی قطعا تاثیر خود را گذاشته‌اند، اما این حقیقت را هم نمی‌توان نادیده گرفت. اینکه تیمی در بازی رفت و برگشت برابر رقیب اصلی پنالتی از دست بدهد و در پلی‌آف هم موقعیت‌ها را یکی پس از دیگری از دست بدهد – شاید فقط دومینیکو براردی چهار بار می‌توانست گل بزند و کار را تمام کند – و سپس با آن گل عجیب و غریب حذف شود، توالی رخدادهایی است که حتی اگر احتمال وقوع‌شان به صورت رخداد مستقل، در محدوده‌ای قابل قبول باشد، احتمال رخ دادن پیاپی آنها در چند بازی پشت‌سرهم، و رقم زدن سرنوشت ایتالیا به این شکل، چندان بالا نیست.

به هر حال، هرچه که بود به پایان رسید و ایتالیا در فاصله‌ی کمی پس از یک موفقیت بزرگ یک ناکامی بزرگ و تلخ را تجربه کرد. تماشای بزرگترین فستیوال فوتبال جهان از خانه کار راحتی نیست، اما مهم است که فدراسیون و هواداران فوتبال ایتالیا با این ماجرا علیرغم وجه احساسی فوق‌العاده‌اش، منطقی برخورد کنند. شرایط ایتالیا به هیچ وجه مشابه سال 2017 نیست که نیاز فوری به یک نجات‌دهنده احساس می‌شد. نجات‌دهنده‌ی ایتالیای کنونی خود مانچینی است. حالا که چیزی از آن غرور باقی نمانده و به شدت خرد شده است، او بهترین گزینه برای برداشتن دوباره‌ی کوله‌پشتی و حرکت در مسیر دشوار قله است.

یک پاسخ

  1. نکته مهم دیگه اینکه اغلب بازیکنای ایتالیا در فصل اخیر بازنده بودن و افت کردن. جوجینیو جایگاهشو توی چلسی از دست داده، باره‌لا و باستونی دو ماهه در اینتر بازنده بازی میکنن، دوناروما چند روز پیش اشتباه مرگبار جلوی رئال داشت، اینسینیه به هیچ وجه در حد و اندازه‌ی ناپولی گاتوسو بازی نکرده و… منظورم اینه که مربی در این شرایط، که باختن برای اغلب بازیکنا عادی شده، کار زیادی نمیتونه بکنه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *