*مواضع نویسندگان مقالههای تحلیلی لزوما موضع وبسایت باشگاه دانشجویان فوتبال نیست.
چندی پیش استفانو پیولی پیشنهاد داد برای افزایش جذابیت فوتبال، در قوانین آن تغییراتی صورت گیرد. مجریان پروژهی سوپرلیگ نیز هدف اصلی ایجاد این لیگ را داشتن یک تورنمنت جذابتر میدانند. آنچه آشکار میشود این است که بهنظر میرسد در چند سال اخیر از جذابیت فوتبال کاسته شده است. و ریشهی این معضل را باید در تبدیل شدن فوتبال به یکی از بزرگترین تجارتهای جهان جست. اگرچه تبدیل فوتبال به تجارت، به گسترش هر چه بیشتر آن در جهان کمک کرد و مانع از تکرار تراژدیهای هیسل و هیلزبورو شد، اما از طرف دیگر فوتبال را به مصائبی نیز دچار کرد که به کاهش جذابیت آن منجر شدهاند. در این رشته مقاله به برشماری این مصائب خواهیم پرداخت.
در مقالهی اول، بررسی خواهیم کرد که چگونه تزریق بیش از حد پول به فوتبال، مشخصهی برجستهاش، یعنی غیرقابلپیشبینی بودن آن را کاهش داده است.
پیشبینی میشد انگلیس روز آرامی را در ورزشگاه ایندپیندسیای شهر بلو هوریزونته سپری کند. انگلیسیها که به «پادشاهان فوتبال» شهرت داشتند و یکی از مدعیان اصلی قهرمانی جام جهانی 1950 محسوب میشدند، باید به مصاف آمریکایی میرفتند که از یک سری بازیکن پارهوقت – از ظرفشور گرفته تا پستچی – تشکیل شده بود. تعجببرانگیز نبود که این بازیِ قابلپیشبینی تنها 10 هزار تماشاگر را به ورزشگاه بکشاند. اما تنها 38 دقیقه بعد از آغاز مسابقه، یکی از بزرگترین شگفتیهای تاریخ جام جهانی رقم خورد؛ آمریکا با یک گل پیش افتاد. این اتفاق آنقدر غیرمنتظره بود که در پی پخش شدنِ خبرش در شهر، جمعیت به سمت ورزشگاه سرازیر شد و زمانیکه بازی با پیروزی 0-1 آمریکاییها به پایان رسید، بیش از 40 هزار نفر در ورزشگاه حضور داشتند! این شکست برای انگلیسیها آنقدر باورناپذیر بود که بعضی از مطبوعات این کشور با تصور اینکه نتیجهی 0-1 به سود آمریکا، به اشتباه مخابره شده است، آن را 1-10 به نفع انگلیس گزارش کردند. این نتیجه، احتمالاً اولین شگفتی بزرگِ ثبتشده در تاریخ فوتبال است و البته استعارهای از کلید محبوبیت این ورزش، یعنی پیشبینیناپذیر بودن آن.
فوتبال، ورزشی است که همه را غافلگیر میکند و به همین دلیل تا این اندازه جذاب است؛ در سال ۲۰۰۴، لاکرونیا موفق میشود میلان، مدافع عنوان قهرمانی، را از دور لیگ قهرمانان اروپا کنار بزند، آن هم در حالی که بازی رفت را در سنسیرو چهار بر یک واگذار کرده بود و پورتو قهرمان جام باشگاههای اروپا میشود و یونان جام ملتهای اروپا را فتح میکند؛ رئال زاراگوزا در سال ۲۰۰۶ رئال مادریدِ متشکل از بهترین ستارههای جهان را با نتیجهی ۶ بر یک شکست میدهد و ولفسبورگ در فصل 9-2008 برای اولین بار فاتح بوندسلیگا میشود. اکنون اما، مطالعات نشان میدهند که فوتبال در حال تبدیل شدن به یک ورزش پیشبینیپذیر است – حداقل در بالاترین سطح باشگاهی فوتبال اروپا. بنا بر اعلام مؤسسهی دیلویت (یکی از چهار مؤسسهی بزرگ حسابرسی جهان) در حال حاضر، «نتایج درون زمین به شدت تحت تأثیر منابع مالی موجود هستند». در واقع هر چه باشگاهی ثروتمندتر باشد، احتمال پیروزی و قهرمانیاش بیشتر است، زیرا تمرکز پول باعث تمرکز کیفیت و در نتیجه موفقیت میشود. از این رو، دیگر پیشبینی نتایج فوتبال کار سختی نیست، چرا که احتمال برد و قهرمانی تیمهای ثروتمندتر به مراتب بیشتر است. پیروزی باشگاههای بزرگ از زمانهای بسیار قدیم مرسوم بوده است؛ اما حالا گروه کوچکی از باشگاههای فوقثروتمند اروپایی به سطحی رسیدهاند که نسبت به همیشه با گلهای بیشتری پیروز میدان میشوند و رکوردهای بیشتری را میشکنند. پس بیدلیل نیست که فصل به فصل، شاهد شکسته شدن رکوردهای تاریخی بسیاری هستیم. پشت سر گذاشتن بسیاری از این رکوردها برای چندین دهه غیرممکن به نظر میرسید، اما حالا همهی آنها تقریباً در یک دههی گذشته شکسته شدهاند، آن هم توسط ثروتمندترین باشگاهها؛ مانند کسب:
- دومین سهگانهی اسپانیایی
- اولین سهگانهی آلمانی
- اولین سهگانهی داخلی انگلیس
- سه سهگانهی داخلی فرانسه طی چهار سال
- ثبت رکورد سه قهرمانی متوالی لیگ قهرمانان اروپا در طول 42 سال اخیر
- اولین فصل 100 امتیازی در اسپانیا، ایتالیا و انگلیس
- فصلهای بدون شکست در ایتالیا، پرتغال، اسکاتلند و 7 لیگ اروپایی دیگر
- 13 لیگ از 54 لیگ اروپا، در حال حاضر دارای طولانیترین دورهی فرمانروایی یک باشگاه هستند.
رامون کالدرون، رئیس سابق باشگاه رئال مادرید، در مصاحبه با ایندیپندنت اصرار داشت که فوتبال همیشه همین گونه بوده است. اما در حقیقت فوتبال هیچ وقت اینطور نبوده است. باز شدن درهای فوتبال به روی ابرسرمایهداریِ کنترلنشده، نوعی نابرابری مالی بین باشگاهها ایجاد کرده که در حال از بین بردن رگ حیات فوتبال، یعنی پیشبینیناپذیری آن است. در پژوهش اخیری که در مجلهی Royal Society Open Science منتشر شده، با تجزیه و تحلیل 26 سال مسابقات فوتبال در 11 لیگ اروپایی (۸۸،۰۰۰ بازی فوتبال)، نشان داده شده که با گذشت سالها، تیمهای قویتر بیشتر از قبل، رقبای ضعیفتر خود را شکست میدهند و این نابرابری روزافزون بین تیمها در زمین مسابقه، از نابرابری اقتصادی نشأت میگیرد. در واقع طبق یک چرخه، تیمهای قویتر، بازیهای بیشتری را برنده میشوند و ثروت بیشتری به دست میآورند، سپس بازیکنان بهتری میخرند و نسبت به قبل، بازیهای بیشتری را میبرند.
همانطور که یوهان کرویف فقید گفت، فوتبال بازی اشتباهات است. و در اینجا است که غیرقابلپیشبینی بودن آن نهفته است – همان عنصری که تحت تأثیر سرمایهداری در حال از بین رفتن است. یک گروه 11 تیمی از باشگاههای بسیار قدرتمند اروپا که یوفا آنها را «جهانیترین» توصیف میکند، اکنون به جایی رسیدهاند که احتمال اشتباه کردنشان کم و کمتر میشود. از همین رو، این تیمهای ثروتمند نه تنها قهرمان میشوند، بلکه با پیروزیها و امتیازات بیشتری عناوین را فتح میکنند. آنها حتی با تعداد گلهای بیشتری برنده میشوند؛ سیتی با نتیجهی 0-8 واتفورد را شکست میدهد و بایرن با نتیجهی 1-6 از سد وردربرمن و ماینتس عبور میکند. این قبیل شکستها قبلاً بسیار نادر بودند، حتی نتیجهی 0-5 هم نسبتاً غیرمعمول بود. در حال حاضر چهار باشگاه ثروتمند انگلیس، در بیش از بیست درصد از بازیهای خود با به ثمر رساندن سه گل یا بیشتر برنده میشوند، در حالیکه در دههی ۹۰ میلادی، این رقم کمی بیش از ۱۲/۶ درصد بود. این در مورد باشگاههای بارسلونا و رئال مادرید نیز با درصد بیشتری برقرار است. در دههی ۹۰ این رقم برای آنها ۲۰/۵ درصد بود و اکنون ۳۷/۸ درصد است.
درست است که میبینیم تیمی مثل لستر سیتی میتواند در عین ناباوری، غولهای لیگ برتر را کنار بزند و قهرمان شود یا تیم گمنام شریف مولداوی موفق میشود رئال مادرید را شکست دهد، اما انکار این وضعیت بغرنج با استناد به چنین مثالهایی و یا حتی اشاره به افول تیمهایی مانند آرسنال یا منچستر یونایتد، مانند کتمان گرمایش جهانی زمین، به دلیل داشتن روزهای سرد در طول سال است. واقعیت تلخ این است که فوتبال اروپا در سه یا دو دههی گذشته و یا حتی یک دههی گذشته، پیشبینیپذیرتر شده است. ممکن است فوتبال انگلیس در دههی 2000 تا 2010 تغییر محسوسی را نشان ندهد، اما اگر روی فصول 2017 تا 2019 تمرکز کنیم، درمییابیم که متوسط امتیاز قهرمانی به ۹۶/۷ افزایش یافته است. به طور کلی، میانگین امتیاز کسبشده توسط قهرمانان پنج لیگ اصلی اروپا نسبت به قبل روند صعودی داشته است. در برخی از لیگها تقریباً غیرممکن است که تیم دیگری قهرمان شود؛ بایرن مونیخ قبل از این دورهی سلطنت بر لیگ آلمان، هرگز بیش از سه قهرمانی متوالی بوندسلیگا را کسب نکرده بود، اما حالا در آستانهی دهمین قهرمانی پیاپی خود قرار دارد. یوونتوس نیز در سری آ به رکورد 9 قهرمانی متوالی دست یافت. دیناموزاگرب در کرواسی 15 عنوان قهرمانی از 16 عنوان اخیر را کسب کرده و دانداک موفق شده است 5 عنوان قهرمانی از 6 عنوان لیگ برتر ایرلند بین فصول 2014 تا 2019 را به دست آورد. بررسی بوندسلیگای اتریش- جایی که سالزبورگ 8 قهرمانی پیاپی را تجربه کرده است – و یا لیگ آندورا – جایی که قهرمانی لیگ برتر در انحصار دو تیم است – عمق فاجعه را بیشتر نشان میدهد. پیش از این، هرگز چنین شرایطی حاکم نبوده است که 13 لیگ از 54 لیگ اروپایی، چنین سلطهی یکجانبهای را تجربه کنند.
یکی از فاکتورهای اصلی این نابرابری در زمین فوتبال، دستمزد بازیکنان است. به طور کلی رابطهی بین دستمزد بازیکنان و جایگاه تیم در پایان لیگ، مستقیم و مثبت است. مطالعات مکرر استفان شیمانسکی و تیم کویپرز، که در کتاب «برندهها و بازندهها: استراتژی تجارت در فوتبال» مورد بحث قرار گرفتهاند، نشان میدهد که اختلاف دستمزد (جدا از هزینهی خالص انتقال)، بیشتر از هر عامل دیگری نتایج را شرطی میکند. فران سوریانو، مدیرعامل و مدیر اجرایی باشگاه منچستر سیتی، در کتاب خود به نام «توپ تصادفی وارد دروازه نمیشود»، مینویسد: «خرید گرانترین بازیکنان، خود به خود نتایج ورزشی خوبی به همراه ندارد؛ آنچه نتایج خوب را رغم میزند، این است که بهترین بازیکنان را در تیم خود داشته باشید و دستمزدی را که شایستهشان است، به آنها بپردازید». این چیزی است که تفاوت بزرگ را ایجاد میکند. چنان که نیکولا کورتز، مدیر اجرایی سابق باشگاه ساوتهمپتون، میگوید من پول خرید بازیکنان را داشتم، اما پول نگهداشتنشان را نه. این معضلِ اکثر تیمهای در حالِ رشدِ لیگ برتر است، زیرا حق پخش تلویزیونی تنها هزینهی بالای نقل و انتقالات را تأمین میکند و نه دستمزد بازیکنان را. در فصل 93-1992 (یعنی اولین دورهای که سطح اول فوتبال انگلیس با عنوان لیگ برتر برگزار شد)، دستمزد پرداختی توسط ثروتمندترین باشگاه لیگ برتر، ۲/۸۵ برابر فقیرترین تیم بود، اما در فصل 2019-2018 این رقم به ۴/۷ رسیده است. در اسپانیا این رقم ۱۷/۲ برابر و در برخی از لیگهای متوسط مانند سوئیس بیش از 20 برابر است. طبق آخرین آمار، ۵۱/۳ درصد از کل دستمزدهای پرداختی لیگ برتر متعلق به 6 تیم بزرگ لیگ جزیره است و همین جا است که برد و باختها در زمین مسابقه رقم میخورد – ممکن است برخی به استانداردهای بالای مربیانی چون کلوپ و گواردیولا اشاره کنند، اما باید توجه داشت که خود آنها نیز دستمزد بالایی دریافت میکنند و بخشی از همین چرخه هستند. دشواری راهیابی به رقابتهای لیگ قهرمانان اروپا، شاهد دیگری از این نابرابریها است؛ در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی، برای 15 تیم از لیگ برتر انگلستان این احتمال وجود داشت که با کسب یک جایگاه مناسب در جدول، به لیگ قهرمانان اروپا راه یابند؛ حال آنکه در دهههای ۸۰ و ۹۰، این عدد به 13 تنزل پیدا کرد و از سال 2010 تا 2019 تنها 7 تیم توانستهاند به این تورنمنت صعود کنند- سایر لیگهای بزرگ نیز داستان مشابهی را روایت میکنند.
عامل تأثیرگذار دیگر در ایجاد نابرابری موجود بین باشگاهها، جوایز لیگ قهرمانان اروپا است. تنها حضور در مرحلهی گروهی فصل 2020-2019 لیگ قهرمانان اروپا، برای هر تیم راهیافته ۱۵/۲۵ میلیون یورو درآمد داشت و جایزهی رسیدن به فینال نیز رقم بالای ۶۲/۲۵ میلیون یورو بود (فارغ از بسیاری جوایز مرتبط به آن) و این شکاف مالی بین باشگاهها را افزایش میدهد، زیرا جوایز لیگ قهرمانان به نوعی به جیب تیمهای ثروتمندتر هر لیگ سرازیر گشته و باعث انباشت هر چه بیشتر ثروت توسط آنها و کسب نتایج بهتر میشود. بدیهی است که تأثیر این اتفاق بر لیگهای کوچکتر چشمگیرتر است، چرا که کسب سهمیهی اروپا و ثروت به دست آمده از آن میتواند تسلط تیم بر لیگ داخلی خود را تضمین کند. علاوه بر این، واضح است که هر بازیکنی دوست دارد در چنین رقابتی حضور داشته باشد و از این رو تیمهای کوچکی که نمیتوانند به این تورنمنت راه یابند، به راحتی ستارههای خود را از دست میدهند؛ خروج لوکاکو از اورتون مثالی بارز برای این استدلال است. گذشته از اینها، محبوبیت و درآمد زیاد لیگ قهرمانان اروپا، یک حداقل آستانهی مالی برای حضور در آن را ایجاد کرده است که به تغییر زیست بسیاری از باشگاهها منجر شده است. ناگفته نماند که به دنبال افزایش ثروت ابرباشگاهها، حد نصاب امتیاز برای صعود به لیگ قهرمانان نیز افزایش یافته است.
شکلگیری وضعیت موجود از دههی ۸۰ میلادی آغاز شد. در این دوره، فوتبال به سختی در حال تبدیل به یک تجارت سودآور بود. قرارداد تلوزیونی لیگ برتر انگلیس در سال 1982، ۵/۲ میلیون پوند ارزش داشت که کل بخش بینالمللی آن – که از کشورهای اسکاندیناوی به دست میآمد – تنها 50 هزار پوند بود. اما توزیع آن به صورتی بود که درآمد تلویزیونی ثروتمندترین باشگاه لیگ برتر، کمتر از سه برابر فقیرترین باشگاه بود و بدین ترتیب در آن دوره دو تن از پردرآمدترین بازیکنان انگلیس، مایکل رابینسون و استیو فاستر، در برایتون بازی میکردند. در واقع فوتبال صنعت بسیار کوچکی بود که نمیتوانست چیزی شبیه نابرابریهای فعلی را از خود نشان دهد و در وضعیت دموکراتیکتری به سر میبرد؛ به طوریکه در آن دوره 13 باشگاه در انگلیس و 12 باشگاه در اسپانیا، قادر بودند رتبههای اول تا چهارم لیگ داخلی خود را کسب کنند و تیمهایی مثل استون ویلا، استوا بخارست، پیاسوی آیندهوون و ستاره سرخ بلگراد میتوانستند فاتح اروپا شوند. اما در حال حاضر، همانطور که دیوید گلدبلات در کتاب فوقالعادهی خود به نام «عصر فوتبال» میگوید، این ورزش در اروپا نسبت به صنعت نشر و سینمای قاره، درآمد بیشتری دارد. مجموع حق پخش تلویزیونی لیگ برتر در دورهی 2022-2019، ۸/۴ میلیارد پوند ارزش دارد. مجموع جوایز لیگ قهرمانان اروپا نیز تا پایان فصل 19-2018 به ارزش ۲/۰۴ میلیارد یورو رسید بود – که نسبت به 10 سال قبل از آن، 583 میلیون یورو رشد کرده است. باید به این موضوع نیز اشاره کرد که تیمهای بزرگتر سهم بسیار بیشتری از آن دارند و به طور روزافزونی ثروتمندتر میشوند؛ چنانکه گردش مالی منچستر یونایتد از 117 میلیون پوند در آغاز قرن حاضر، به ۶۲۷/۱ میلیون پوند در فصل 19-2018 رسیده است.
نابرابری مالی بین باشگاهها و در نتیجهی آن، تضعیف عنصر پیشبینیناپذیری فوتبال، معضلی در حال رشد است که تصویر گستردهتر آن، محبوبترین ورزش دنیا را به سمت لبهی پرتگاه میبرد. فوتبال توسط سرمایهداری غرق شده است و تقریباً هیچ مقاومت یا تلاشی برای تغییر این شرایط وجود ندارد. طبق گفتههای گلدبلات، این نابرابریها، پیش از آنکه متصدیان امور فوتبال متوجه شوند که باید کاری انجام دهند، در زیرساختهای فوتبال جهان رسوخ کردهاند. او معتقد است که قانون فرپلی مالی یوفا با 20 سال تأخیر آغاز شد؛ این اتفاق باید در اوایل دههی 1990 رخ میداد، اما یوفا این کار را در سال 2012 انجام داد، یعنی زمانی که این نابرابریها به سیستم وارد شده بودند. اعمال به موقع قانون فیرپلی مالی میتوانست یک عامل بازدارنده برای مالکان خارجی ثروتمندی باشد که دارای پول و اهداف سیاسی زیادی هستند – به هر حال این زرق و برق لیگ قهرمانان اروپا بود که آبراموویچ را به فوتبال جذب کرد. در عوض، ایجاد این قانون نه تنها به بهتر شدن شرایط کمک نکرد، بلکه به شکاف موجود دامن زد. گذشته از اینها، حتی وجود ارادهای راسخ برای تغییر این وضعیت، با دشواریهای زیادی همراه خواهد بود، زیرا ابرباشگاههای اروپایی هیچ تغییری را برنمیتابند. یکی از منابع رده بالای یوفا میگوید 20 سال است که آنها از تهدیدی به نام «سوپرلیگ» استفاده میکنند؛ هر بار که بحثی دربارهی بازتوزیع درآمد پیش میآید، گزینهی سوپرلیگ را روی میز میگذارند. آنها با همین اهرم فشار، در طرح «همبستگی» یوفا نیز کارشکنی کردهاند. پرداختهای همبستگی که به منظور توزیع درآمد بین باشگاههایی که در رقابتهای یوفا شرکت ندارند، صورت میگیرد، مکانیسمی برای محدود کردن شکافهای مالی فزاینده است. مبلغ همبستگی که بین هزاران باشگاهی که در لیگ قهرمانان یا لیگ اروپا شرکت نمیکنند، توزیع میشود، در ابتدا ۸/۵ درصد [درآمد یوفا از برگزاری تورنمنتهای باشگاهی بدون حق پخش تلویزیونی] بوده است اما به علت فشار باشگاههای بزرگ، به ۷/۳ درصد – بیش از 2 میلیارد یورو – تقلیل یافت – اگرچه بسیاری از باشگاههای خارج از گروه ابرباشگاهها معتقدند که این رقم کافی نیست و خواهان افزایش آن به 20 درصد هستند. به طور کلی، هر فرآیند تصمیمگیریای معمولاً به دلیل تهدید همیشگی ایجاد سوپرلیگ، بیشتر به سمت منافع باشگاههای ثروتمند سوق مییابد.
بنا بر آخرین حسابرسیها، لیگهای فوتبال اروپا بیش از 20 میلیارد پوند ارزش دارند (ارزش فوتبال تقریباً ۳۰ برابر این مقدار برآورد میشود) که بخش اعظم این ثروت در انحصار گروه محدودی از باشگاههای قدرتمند قرار دارد. این نابرابری مالی، منجر به نابرابری نتایج در زمین بازی شده است. در نتیجه، مشخصهی اصلی فوتبال یعنی پیشبینیناپذیری آن، در حال فرسایش است و این چیزی است که میتواند در بلندمدت اکوسیستم جهانی فوتبال را نابود کند. عدم ثبات سلامت مالی باشگاههای خارج از گروه ابرباشگاهها، تنش بین ابرباشگاهها و سایر باشگاهها، تنش بین لیگها و تنش بین یوفا و فیفا، از جمله پیامدهایِ در حال وقوعِ این شکاف مالی هستند. در این میان، تنش بین باشگاهها و ابرباشگاهها بیش از همه آشکار است. در حال حاضر، 14 باشگاه لیگ برتر انگلیس دچار این حس ناخوشایند هستند که تنها برای اجرای نمایش شش تیم ثروتمند لیگ برتر است که در این رقابتها حضور دارند. تیمهای بزرگ معتقدند از آنجا که تمام توجههای بینالمللی را به خود جلب میکنند، مستحق دریافت سهم بیشتری هستند و استدلال مخالف این است که آنها به تیمهایی نیاز دارند که در مقابلشان بازی کنند و اصل جذاب پایهگذاری لیگ برتر، برابری است. این تفاوت دیدگاه و تقابل، به اختلافها بر سر نحوهی توزیع درآمد حاصل از حق پخش تلویریونی منجر شده است. در رابطه با نحوهی توزیع درآمد تورنمنتهای یوفا نیز تنشهایی میان ابرباشگاهها و سایر باشگاههای اروپایی وجود دارد و یوفا همواره مجبور است برای جلوگیری از تشکیل سوپرلیگ، امتیازاتی به باشگاههای بزرگ بدهد و این خود باعث تشدید نابرابریهای موجود میشود. نحوهی نگاه باشگاههای ثروتمند به شرایط حاضر را میتوان با تأمل در اظهارنظر یک چهرهی ارشد یکی از شش باشگاه بزرگ لیگ انگلیس به خوبی درک کرد: «تاریخ فوتبال نشان میدهد که هواداران دوست دارند تیمهای بزرگ پیروز شوند. مقدار مشخصی غیرقابلپیشبینی بودن خوب است، اما یک لیگ دموکراتیکتر برای تجارت بد است». هرچند خاویر تباس، رئیس لالیگا، فکر میکند که شکاف موجود ممکن است به وجه تجاری فوتبال نیز آسیب بزند: «اگر مشکل را برطرف نکنیم، در چند سال آینده، صنعت ما سقوط خواهد کرد»..
آنخل روئوکو، روزنامهنگار اهل اروگوئه، میگوید نغزترین نکتهی فوتبال در «توانایی و ظرفیتش برای شگفتیآفرینی» است. و شگفتیآفرینی و در واقع پیشبینیناپذیری همان چیزی است که شکافهای مالی به وجود آمده در این ورزش، در حال از بین بردن آن هستند. اکنون اما وضعیت به جایی رسیده است که تیمهای ضعیفتر حتی برای شرکت در رقابتها نیز باید از یک آستانهی مالی برخوردار باشند؛ برای مثال، بنا بر اعلام مؤسسهی دیلویت، تیمهای انگلیسی برای شرکت در لیگ برتر به یک حداقل درآمد سالانه معادل 400 میلیون یورو نیاز دارند – طبیعی است که وقتی باشگاههایی مثل لیورپول و سیتی درآمد خود را به حداکثر میرسانند، این رقم بالاتر میرود. گلدبلات در توضیح آنچه در حال وقوع است، میگوید: «مشابه همان روشی که در اقتصاد جهانی وجود دارد، ثروتمندان قادر به اندوختن و اندوختن ثروت هستند. در غیاب سیستمهای توزیع مجدد – به شکل مالیات بر مزایا یا هر چیز دیگری – فقرا حتی در ثروتمندترین کشورها نیز فقیرتر میشوند». واقعیت بیرحمانه این است که شکافها به قدری گسترده شدهاند که فوتبال به نوعی انقلاب اقتصادی شبیه آنچه مارکس در کتاب سرمایهی خود از آن سخن گفته، نیاز دارد. در حال حاضر ابتدا باید دریافت چگونه از بدتر شدن این مشکل جلوگیری کرد و سپس راهی برای بازگشت به حالت قبل یافت؛ باید فوتبال را به شکل پیشبینیناپذیر خود در گذشته بازگرداند…
*تذکر: کلیهی مبالغ ذکر شده در متن، مربوط به انتهای سال 2019 هستند.
یک پاسخ
مطلب بالا رو کامل خواندم، به نظرم نویسنده بیشتر به برابری در فوتبال معتقدهست تا جذابیت اون!!
جذابیت رقابتی مثل منچستر سیتی و لیورپول در لیگ برتر برای فتح لیگ یا رقابت تیم های مثل آرسنال و منچستر یونایتد برای کسب سهمیه جذابه،
درباره یک سویه شدن دیگر لیگ های اروپایی هم به نظرم مشکل از مدیران اون لیگ هاست اگر نه برنده لیگ برتر یا لالیگا و یا حتی این فصل سری آ نیز از قبل مشخص نیست!!