قهرمان یورو 2021 که همین چند ماه قبل با نمایشی تحسین برانگیز و در عین شگفتی جام را به رم برد، از صعود مستقیم به جام جهانی قطر بازماند تا شانس خود را در فرمت جدید پلیآف اروپا امتحان کند؛ دژاوویی که چهار سال پیش هواداران آتزوری مرحله به مرحله طی کردند، تا روز آخر که با مساوی برابر سوئد در بازی برگشت از راهیابی به جام جهانی روسیه بازماندند.
مانچینی در بازی ناامیدکنندهی شب گذشتهی ایتالیا برابر ایرلند شمالی از اینسینیه در پست مهاجم نوک استفاده کرده بود. او قبلا در بازیهای یورو برای دقایقی پس از تعویض ایموبیله اینسینیه را در آن نقطه امتحان کرده بود و همان زمان هم نتیجهی زیاد مناسبی در پی نداشت.
تا همین دههی گذشته، ایتالیا همیشه مهاجمان بزرگ و درجه یکی داشت. از دههی نود میتوان نامهای بسیار بزرگی را ردیف کرد که بر سر بازی کردن جدالی سخت و همیشگی داشتند. از ویالی و ماسارو و باجو و اسکیلاچی گرفته تا ویری و کاسیراگی و راوانلی. آخرین باری که ایتالیا حضوری مقتدرانه در جام جهانی داشت، یعنی سال 2006 که تیم رویایی لیپی قهرمان جهان شد، ایتالیا آنقدر مهاجم آماده داشت که لیپی مجبور بود از سیستم چرخشی برای بازی دادن به همه استفاده کند. لوکا تونی، الساندرو دلپیرو، فیلیپو اینتزاگی، آلبرتو جیلاردینو و وینچنزو یاکینتا به اضافهی توتی که میتوانست در نقش مهاجم کاذب به میدان برود. از این شش بازیکن فقط دو نفر در هر بازی در ترکیب اصلی قرار میگرفتند!
در اینکه نسل جدید ایتالیا مدتها است که مهاجم تراز اول نمیسازد تردیدی نیست و بررسی دلیل آن میتواند موضوع مقالهی جداگانهای باشد، اما در این یادداشت میخواهیم به گزینههای مانچینی برای پر کردن این خلا در تیمش بپردازیم.
چه چیز باعث میشود که در چنین بازی سرنوشتسازی که حتی صرف پیروزی هم برای صعود کافی نبود مانچینی از خیر مهاجم نوک بگذرد و بازیکنی را که به صورت تخصصی وینگر است، آن هم با آن قد و قامت کوتاه، در نوک خط حمله قرار دهد؟
برای پاسخ به این سئوال، ابتدا باید سیستم بازی ایتالیا را به طور مختصر مرور کنیم. ایتالیای مانچینی با سیستم ۳-۳-۴ و سه هافبک میانی با یک محور (رجیستا) و دو بازیکن شماره 8 (متزالا) یک فوتبال مالکانه بازی میکند که مبتنی بر بازیسازی صبورانه از عقب و یافتن شکاف در میان خطوط است. در چنین شیوهای، تقریبا همیشه مربیان برای پست مهاجم نوک به یک 9 کاذب (فالس ناین) نیاز دارند نه یک 9 کلاسیک. زیرا روش اصلی برای ضربه زدن به حریف ایجاد گرافهای ارتباطی (link-up play) در فضای بین خط هافبک و خط دفاعی حریف است. فلسفهی استفاده از 9 کاذب در سیستم ۳-۳-۴ مالکانه بر این اصل مبتنی است که اگر مهاجم نوک در فضا عقب بیاید، آنگاه مدافعان میانی که وظیفهی یارگیری او را به عهده دارند دو گزینه دارند؛ یا باید با مهاجم جلو بیایند، یا اینکه او را رها کنند و منطقهی خود را حفظ کنند. اگر همراه او جلو بیایند این باعث شکاف در خط اول دفاع خواهد شد که در صورت دیده شدن توسط بازیکنان صاحب توپ مسیر مناسبی برای فرار وینگرها یا هافبکها است. اگر رها کنند، منجر به ایجاد برتری عددی در فضای بین خطوط میشود که بسیار خطرناک است. از همین رو مربیان به مدافعان میانی اکیدا توصیه میکنند که بازیکن را دنبال نکنند، بلکه با حفظ منطقهی دفاعی خود، نسبت به او هشیار باشند تا به محض ارسال توپ برای او سریعا هجوم ببرند و توپ را بزنند و حتی توصیه اکید میکنند که اگر تردید دارید که توپ را خواهید زد جلو نروید.
بنابراین برای سیستم ۳-۳-۴ که هدف قرار دادن فضای بین خطوط برای ایجاد اوورلود و استفاده از گزینههای بازی ترکیبی، یا باز کردن بازی به کنارههایِ خلوت شده روش اصلی آنها است، استفاده از مهاجم نوکی با قابلیتهای یک 9 کاذب حیاتی است.
اما ویژگیهای یک 9 کاذب چیست؟
شاید جالب باشد اما مهمترین ویژگیهای یک مهاجم نوک کاذب، بسیار به یک رجیستای کلاسیک نزدیک است. پرسگریزی که به عنوان یک شاخص مهم برای هافبکهای بازیساز شناخته میشود، به همان اندازه برای یک 9 کاذب مهم است زیرا باید تحت فشار مداوم از سوی مدافعان میانی و هافبکهای میانی از دو تا شش جهت، توپ را در اختیار بگیرد. باید دید محیطی قویای داشته باشد، زیرا پس از دریافت توپ باید بتواند آن را بچرخاند، گزینه پاس پیدا کند، یا بازی را در عرض با وینگرها باز کند. بیهوده نیست که یکی از نمادهای بازی ۳-۳-۴ مالکانه یعنی پپ گواردیولا در بارسلونا در یک مقطع از سسک فابرگاس که یک هافبک بازیساز ذاتی بود به عنوان مهاجم نوک استفاده میکرد و در سیتی نیز گاهی کوین دیبروینه را در این پست به کار میگیرد.
مثال دیگری که در این زمینه میتوان زد فیرمینو مهاجم لیورپول است که یک 9 کاذب بینظیر است. گاهی دیده شده که نسبت به آمار کم گلزنی او انتقاد میشود؛ بدون تردید این انتقاد از سوی کسانی است که با فلسفهی 9 کاذب آشنا نیستند. وظیفهی اول و اصلی 9 کاذب گلزنی نیست، بلکه باید مانند یک جعبه تقسیم در بالای زمین توپ را دریافت کند، بهترین منطقه و گزینهی پاس را شناسایی کند و توپ را به آن نقطه برساند.
فوتبال مدرن اما هر سال شاید تحولات نوینی است. در فوتبال نوین شاهد ظهور مهاجمانی بودهایم که ترکیبی از 9 کاذب و 9 کلاسیک هستند، در حالی که هر دوی این نقشها را بسیار عالی همزمان ایفا میکنند. از نمادهای این مهاجمانِ همهکاره در فوتبال امروز هری کین کاپیتان تاتنهام و ویکتور اوسیمن مهاجم نیجریهای ناپولی هستند. داشتن چنین مهاجمانی برای هر مربی یک رویا است و مشخص است که ایتالیا مهاجم نوکی در این سطح در اختیار ندارد. بنابراین مانچو مجبور است به اولویت اول سیستمی و تاکتیکی خود یعنی خصوصیات 9 کاذب تکیه کند.
اما گزینههای مانچو برای این پست چه بازیکنانی هستند؟
- چیرو ایموبیله
تا قبل از یورو تقریبا همیشه گزینهی او چیرو ایموبیله بود. ایموبیله دو فصل عالی را در لاتزیو سپری کرد و علیرغم اینکه در تیم اینتزاگی سیستم بازی ۲-۵-۳ بود، اما شیوهی خاص بازی تیم اینتزاگی و عقب کشیدن هر دو مهاجم در فضای بین خطوط او را برای ایفای چنین نقشی در تیم ملی ایتالیا آماده میکرد. اما در همان یورو هم مشخص بود که چیرو بازیکنی در کلاس جهانی برای ایفای این نقش نیست. البته باید اشاره کرد که ایموبیله درک اولیهی خوبی از این نقش دارد. اگر به بازی تیم ایتالیا در یورو دقت کنید میبینید که او به موقع در فضا عقب میکشد و به موقع فضای خالی را شناسایی و فرار میکند اما مشکلات جدی و مهمی نیز دارد. اول از همه اینکه توانایی حفظ توپ او و تاچ اولیهاش به اندازه کافی خوب نیست. شاید آنقدر خوب باشد که جلوی جنوا و سالرنیتانا کارگر بیافتد، ولی در بازیهای بزرگ ملی معمولا نه. اما از آن مهمتر ایموبیله مشکل بزرگ دیگری برای ۹ کاذب بودن دارد. حتما شنیدهاید که میگویند مهاجم نوک باید کمی خودخواه باشد. این گزارهی اغراق شده حتی اگر اندکی درست باشد، قطعا منحصر به 9 کلاسیک است و یک 9 کاذب کاملا برعکس، باید بازیکنی از خود گذشته باشد. وقتی شما در فضا عقب میکشید، وظیفهی اولتان پخش کردن توپ است نه گل زدن – بار دیگر باید به نقش فیرمینو در لیورپول و بلایی که بر سر آمار گلزنی خود میآورد تا تیم را با موفقیت به جلو هدایت کند اشاره کنیم – اما چیرو ایموبیله مهاجمی بسیار خودخواه است که معمولا جز گل زدن به چیز دیگری فکر نمیکند، این باعث میشود که در زمان حضور او در زمین شاهد صحنههایی عجیب باشیم از جمله اینکه مدام وقتی در فضای بین خطوط صاحب توپ میشود، میخواهد بچرخد و مستقیم به سمت دروازه شوت بزند، تصویری که از فرط تکرار یادآور فوتسال است. با این حال تا زمان یورو، آمادگی بدنی ایموبیله و همان درک نسبی او از جاگیری و فضاسازی در این پست باعث میشد که مانچینی او را به بقیه ترجیح بدهد. اما در طول یورو، ایموبیله افت زیادی کرد و نقایص بازی او نیز در مسابقات پربیننده پیاپی بیشتر به چشم آمد. بعد از یورو نیز با نمایش بسیار ضعیف در دو بازی انتخابی ایتالیا مقابل بلغارستان و سوییس که به تعویض در هر دو بازی انجامید، چند بار نام او در شبکههای اجتماعی ترند شد. مانچینی که قبلا هم نشان داده مربیای است که از آزمون و خطا هراسی ندارد، دست به امتحان گزینههای مختلف برای جانشینی او زد.
- آندرهآ بلوتی
بازیکنی که روزی تگ قیمت 70 میلیونی داشت. نه فقط تگ قیمت، بلکه پیشنهاد 70 میلیون یورویی هم از سوی مدیریت وقت میلان یعنی میرابلی روی میز کایرو مالک تورینو بود، اما او میگفت ارزش بلوتی زیر 100 میلیون یورو نیست و آندرهآ را در تورینو نگه داشت. از آن زمان که بیش از 4 سال گذشته، تا به امروز بلوتی بدون وقفه در حال افت کردن بوده است؛ هر سال کمفروغتر و کمزهرتر از سال گذشته. برخی معتقدند که ماندن طولانی در باشگاهی در اندازهی تورینو باعث چنین افت فاحشی شده، و برخی دیگر معتقدند که اصلا از ابتدا دربارهی او بزرگنمایی شده بود. هرچه که باشد، بلوتی که حالا بیش از 40 بازی ملی برای آتزوری در کارنامه دارد، تبدیل به مهاجمی غیرقابلاتکا شده. ضعف بدنی او باعث میشود که به هیچ وجه نتواند زیر فشار مهره موثری باشد و دید مناسبی برای تقسیم توپ نیز ندارد و این باعث میشود که گزینهی مناسبی برای بازی به عنوان 9 کاذب نباشد، فلسفهی مانچینی این است که با نگه داشتن او در ترکیب تیم ملی زمانی که نیاز به تغییر استراتژی باشد، از او برای استفاده از توپهای مستقیم و ارسال به داخل محوطه استفاده کند. به همین دلیل است که پس از دست کشیدن از ایموبیله، بلوتی گزینهی طبیعی او برای فیکس شدن نیست، مگر اینکه در آینده از پیدا کردن جانشین مناسب ناامید شود و بخواهد به طور کلی طرحی نو در اندازد و با استراتژی جدیدی بازی کند. بازی برگشت برابر سوییس – همین بازی اخیر که جورجینیو آن پنالتی را از دست داد – از معدود دفعاتی بود که مانچو او را در ترکیب اصلی قرار داد که با نمایشی بسیار ضعیف در اوایل نیمهی دوم تعویض شد. حقیقت این است که هواداران فوتبال ایتالیا همیشه منتظر بودهاند بلوتی از «افت مقطعی» در بیاید و دوباره تبدیل به همان مهاجمی شود که در تورینو 100 میلیون روی او قیمت میگذاشتند. اما این انتظار آنقدر طولانی شده که دیگر بعید است به سر برسد.
- جیاکومو راسپادوری
مهاجم جوان ساسولو فصل قبل در سریآ چهره شد؛ خصوصا در بازی برابر میلان در سنسیرو که نتیجهی بازی را به نفع ساسولو عوض کرد و سهمیهی چمپیونزلیگ میلان را به خطر جدی انداخت. وقتی مانچینی روی نام مویز کین خط کشید و او را به یورو برد، بسیاری تعجب کردند، اما همه روی این موضوع اتفاق نظر دارند که راسپادوری بازیکن مستعدی است. بعد از یورو، مانچو مقابل لیتوانی او را در ترکیب اصلی قرار داد؛ اولین بازیای که ایموبیله در ترکیب نبود و نمایش خوب او باعث شد که نام ایموبیله در توییتر ترند شود! اما حریف لیتوانی بود و مشخص بود که لیتوانی توان فشار گذاشتن ندارد تا قابلیتهای او به عنوان یک نه کاذب زیر فشار محک بخورد. بازی بعدی او دیدار ردهبندی برابر بلژیک بود که نمایش بسیار بدی داشت. کسی در اینکه راسپادوری بازیکن مستعدی است تردیدی ندارد، اما آنچه مانچو از مهاجم نوک میخواهد لازمهاش پختگی تاکتیکی است و استعداد به تنهایی کافی نیست. از سوی دیگر در این فصل با بازگشت اسکاماکا به ساسولو و حضور دفرل، راسپادوری به ندرت فرصت بازی در پست مهاجم نوک را در باشگاهش پیدا میکند و السیو دیونیسی معمولا از او به عنوان وینگر یا مهاجم سایه در ترکیب استفاده میکند. راسپادوری شاید در آینده بتواند به مهرهی اصلی و قابل اتکای ایتالیا در این سیستم بدل شود، اما در شرایط فعلی، بعید است که بتواند به عنوان یار اصلی بازی کند.
- جیانلوکا اسکاماکا
مهاجم 22 سالهی ساسولو که در فصل قبل و زمان حضور قرضی در جنوا چهره شد، گزینهی دیگری است که مانچو به تیم ملی دعوت کرده و با بازی دادن گاه و بیگاه به او، در حال حل کردن او در ترکیب تیم است. اسکاماکا اما بازیکنی است که در جنوا فضای زیادی از زمین را پوشش میداد، در فضا عقب میکشید و همزمان در محوطهی جریمه حضور به موقعی داشت، یک نمونه کوچک از چیزی که درباره مهاجمان هیبریدی گفتیم. اما همان طور که اشاره شد حضور همزمان او و دفرل به عنوان مهاجم نوک در ساسولو و آمادگی هر دو بازیکن باعث شده که زمان بازی کمتری به او برسد، و در این زمان کم فرصت رشد در اندازهی بازیکن فیکس تیم ملی شدن برای او مهیا نبوده است. اما در میان همه گزینههای جدیدی که مانچو در حال امتحان کردن آنها است اسکاماکا با توجه به دید خوب، دینامیک بودن و عقب کشیدن در فضا و تکنیک مناسب شاید گزینهی امیدوارکنندهای باشد. اسکاماکا اگر بتواند به کیفیتی که در جنوا داشت برسد و افت طبیعی در جو سنگین تیم ملی در ابتدای دعوت شدن را پشت سر بگذارد، شاید حتی همان تکهی مفقود پازل مانچینی باشد.
- مویز کین
مویز کین که در سن 18 سالگی در یوونتوس چهره شد، در این تیم و زیر نظر الگری او با همان سن کم و در حالی که با حضور کریستیانو رونالدو به عنوان مهاجم نوک زمان بازی بسیار کمی به او میرسید، گلهای سرنوشتسازی برای یوونتوس زد. در آن زمان تصور عمومی بر این بود که کین یک مهاجم نوک است. وقتی او به بازی میآمد معمولا کریستیانو رونالدو به کنار خط متمایل میشد تا فضای مرکزی برای کین باقی بماند. پس از انتقال او به اورتون با مبلغی که برای یک استعداد قابل توجه بود، او چندان فروغی نداشت و به ندرت در لیگ برتر به او بازی میرسید و تنها پس از انتقال قرضی به پاریس بود که دوباره فرصت پیدا کرد خودی نشان دهد و استعدادش را به کار گیرد و در این زمان بیشتر به عنوان یک وینگر مطرح شد تا مهاجم نوک. مویز کین توانایی بازی در هر دو سمت زمین به عنوان وینگر هجومی و همچنین مهاجم نوک را دارد اما به نظر میرسد که مانچینی نسبت به توانایی او در برآوردن خواستههای تاکتیکی نقش 9 کاذب موردنیاز در سیستم تیم، اصلا قانع نشده و به او به چشم یک وینگر نگاه میکند. از این رو بود که راسپادوری بیتجربه را برای بردن به یورو به کین ترجیح داد. حالا که کین به یوونتوس برگشته، باز هم از فرم خوب خود دور است و اگرچه بعد از یورو مانچینی دوباره او را به تیم ملی دعوت کرده است، بعید به نظر میرسد او بتواند کیفیتی بیشتر از ایموبیله و بلوتی به این پست اضافه کند.
- بازیکنان غیر تخصصی: لورنتزو اینسینیه و فدریکو برناردسکی
دو بازیکنی که ذاتا وینگر هستند و مانچینی از آنها در پست مهاجم نوک استفاده کرده است. به طور خلاصه، هر دو در این آزمون کاملا شکست خوردهاند. به صورت ذاتی برای بازیکن لبخط بازی در مرکز زمین دشوار است. فوتبالیستی که ذهنش به بازی در یک طرف بدن خود عادت دارد، سخت بتواند زیر فشار از تمام جهات موثر واقع شود. همان طور که اشاره کردیم مانچینی قبلا برای دقایقی اینسینیه را در در یورو نیز در این پست به کار گرفته بود که باز هم پاسخ خوبی نداد و به همین دلیل تصمیم او برای استفادهی دوباره از او باعث شگفتی شد. هدف مانچینی علاوه بر اتکا به تکنیک اینسینیه و توانایی بازیسازی او، این است که وینگرها بتوانند به تناوب با اینسینیه جا عوض کنند، خصوصا کیهزا که توانایی خوبی در بازی عرضی و نفوذ به محوطه جریمه دارد. اما این پروژه به وضوح شکست خورد، و یک دلیل بسیار مهم آن فیزیک اینسینیه و عدم توانایی او در بازی موثر زیر یارگیری و فشار است. در مقاطعی در ابتدای بازی برابر ایرلند شمالی، اینسینیه با عقب کشیدن مناسب و باز کردن بازی به کنارهها باعث ایجاد موقعیت هم شد، اما به مرور و با شناسایی حرکات او توسط مدافعان و هافبکهای حریف، اینسینیه کاملا خنثی شد. با توجه به عملکرد او در این بازی، بعید است که مانچو دیگر به بازی دادن به او در این پست فکر کند، خصوصا اینکه او به عنوان وینگر خصوصیات متفاوتی با کیهزا دارد و حضور این دو بازیکن در چپ و راست تنوع حرکات از جناحین را زیاد میکند. در حالی که در بازی اخیر، وقتی براردی و کیهزا در ترکیب بودند، ایتالیا مشغول تکرار یک شیوهی یکسان از چپ و راست بود. احتمالا اینسینیه به پست وینگر چپ باز خواهد گشت و این امتحان شکست خورده است.
بازیکنی که امتحان نشده
- نیکولو زانیولو
اشاره کردیم که چطور ویژگیهای یک 9 کاذب به هافبک مرکزی شباهت دارد. جالب اینجا است که تاکنون مانچینی برای استفادهی غیرتخصصی از بازیکنان در آن پست، فقط از وینگرهایش استفاده کرده و به سراغ هافبکها نرفته است. البته به نظر نمیرسد هافبکهای فعلی تیم، یعنی وراتی، جورجینیو، بارلا و لوکاتلی هیچکدام تواناییهای لازم برای بازی در آن پست را داشته باشند. اما یک بازیکن در ایتالیا وجود دارد میتواند گزینهای بسیار مناسب باشد؛ نیکولو زانیولو ستارهی جوان رم که با بدشانسی و مصدومیتهای پیاپی، تقریبا کل فصل گذشته را از دست داد و حالا هم دوباره اسیر مصدومیت شده است. او زمانی که آماده بوده، نشان داده که در حد و اندازههای یک ستاره است و اگرچه این مصدومیتها باعث شده از تیم ملی دور بماند، اما اگر به فرم بدنی مطلوب خود برسد، بعید است کار دشواری برای رسیدن دوباره به ترکیب آتزوری داشته باشد. اگر به ویژگیهای بازی او نگاه کنیم، به مجموعه گستردهای از تواناییها میرسیم که همین الان او را قادر به بازی در تمام پستهای خط هافبک میسازد. زانیولو به راحتی در پست وینگر راست، هافبک هجومی و هافبک میانی بازی میکند. دید فوقالعادهای دارد، تسلطش روی توپ خوب است، پرسگریزی مناسبی دارد و برخلاف هافبکهای فعلی تیم ملی قدرت تمام کنندگی بالایی نیز دارد. شاید زانیولو حلقه گمشدهی مانچینی در این جستجوی ناامیدکننده باشد.
به هر حال تا ماه مارس زمان زیادی مانده است. بیش از چهار ماه تا موعد بازیهای سرنوشتساز پلیآف زمان باقی است و مانچینی که در بیشتر پستها بازیکنان قابل اتکایی دارد – خصوصا اگر اسپیناتزولا برگردد و آماده باشد – و در برخی پستها حتی بیش از یک مهرهی اصلی آماده در اختیار او است، چهار ماه زمان دارد تا این سردرگمی و سرگشتگی در انتخاب بازیکن مهاجم نوک را پایان دهد. زنگ خطر برای او به صدا در آمده و اگر در رسیدن به جام جهانی ناکام باشد، شاید حتی قهرمانی دور از انتظار و معجزهآسا در یورو هم او را نجات ندهد.