مارچلو بیلسا

از وبسایت theblizzard مارس ۲۰۲۰ مارچلو بیلسا درباره خودش می‌گوید: «من یک متخصص در شکست خوردن هستم، اما اجازه دهید بگویم که افراد موفقی را می‌شناسم که زندگی شادی ندارند و در مقابل افراد غیرموفقی را می‌شناسم که زندگی شادی دارند.» هنگامی که مرد آرژانتینی در فوریه ۲۰۱۷ برای سرمربیگری لیل انتخاب شد، پپ گواردیولا در یک نشست خبری گفت: «مارچلو بیلسا بهترین مربی جهان است. من دقیقا نمی‌دانم و چندان هم مهم نیست که او در طول حرفه مربیگریش چند عنوان به دست آورده است. مهم تاثیرگذاری او بر روی بازیکنانش است. من به شدت او را تحسین […]

از وبسایت theblizzard
مارس ۲۰۲۰

مارچلو بیلسا درباره خودش می‌گوید: «من یک متخصص در شکست خوردن هستم، اما اجازه دهید بگویم که افراد موفقی را می‌شناسم که زندگی شادی ندارند و در مقابل افراد غیرموفقی را می‌شناسم که زندگی شادی دارند.»

هنگامی که مرد آرژانتینی در فوریه ۲۰۱۷ برای سرمربیگری لیل انتخاب شد، پپ گواردیولا در یک نشست خبری گفت: «مارچلو بیلسا بهترین مربی جهان است. من دقیقا نمی‌دانم و چندان هم مهم نیست که او در طول حرفه مربیگریش چند عنوان به دست آورده است. مهم تاثیرگذاری او بر روی بازیکنانش است. من به شدت او را تحسین می‌کنم، زیرا همواره باعث پیشرفت بازیکنانش می‌شود.»

گواردیولا و بیلسا تنها یک بار بدون حضور دوربین‌ها با هم ملاقات داشته‌اند. در سال ۲۰۰۶، هافبک پیشین بارسلونا در سی و پنج سالگی پس از مدت کوتاهی در دورادوس سینالوای مکزیک تصمیم به بازنشستگی گرفت. او که مصمم بود مربی شود به یاد توصیه هم‌تیمی سابق خود در آ اس رم، مهاجم بزرگ آرژانتینی، گابریل باتیستوتا، افتاد: « پپ! هر زمان تصمیم گرفتی مربی شوی، من اکیدا به تو توصیه می‌کنم که با بیلسا صحبت کنی. از این کار پشیمان نخواهی شد.»

باتیستوتا بین سال‌های ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۲ در تیم ملی آرژانتین تحت هدایت بیلسا کار کرده بود و حتی اکنون نیز معتقد است که بیلسا بزرگ‌ترین مربی‌ای است که داشته است: «من مربی‌های زیادی در طول دوران حرفه‌ای‌ام داشته‌ام، اما کسی که تاثیر واقعی بر روی من داشت او [بیلسا] بود.»

به داستان ملاقات گواردیولا و بیلسا به اندازه کافی در رسانه‌ها پرداخته شده، هرچند بخش کوتاهی از آن گفتگوی یازده ساعته به اندازه کافی مورد توجه قرار نگرفته است. زمانی که گواردیولا در خانه بیلسا در حومه شهر رزاریو او را ملاقات کرد، مرد آرژانتینی دو سال بود به صورت خود خواسته بیکار مانده بود. او مشغول کنکاش در جنبه دیگری از زندگی بود. او به دنبال خوشحالی بود.

بیلسا به طور غیرمنتظره‌ای تیم ملی آرژانتین را در میانه بازی‌های مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۶ ترک کرده بود و این در حالی بود که مدال طلای المپیک آتن را برای کشورش به ارمغان آورده بود. او در حال درماندگی پس از حذف ناباورانه در مرحله گروهی جام جهانی ۲۰۰۲ باقی مانده بود و حتی اکنون پس از گذشت سال‌ها نتواسته است آن را بپذیرد.

بیلسا در یک نشست خبری اقرار کرد که بیش از این انرژی مورد نیاز برای این شغل را ندارد. در همان کنفرانس خبرنگاری از او پرسید: «آیا فکر نمی‌کنید این یک جمله غیر‌ قابل‌ قبول برای قرار گرفتن به عنوان سرخط روزنامه‌های فردا است؟» بیلسا می‌پرسد: «شما چه پیشنهادی دارید؟» خبرنگار می‌گوید: «خب، یک سرخط» بیلسا پاسخ می‌دهد: «خب، می‌توانید بنویسید «یک بیماری لاعلاج باعث شده است او بیش از این انرژی نداشته باشد»، این یک سرخط تاثیرگذارتر است. اگر این سرخط روزنامه فردا باشد، من حتما آن را خواهم خرید.»

حس درماندگی و حتی شرمندگی برای او غیرقابل تحمل شده بود و باعث شد پس از ترک تیم ملی، خود را برای سه ماه در یک صومعه زندانی کند.

این یک واقعیت است که او در همه حال غرق در تفکرات خود بود و احساس شرمندگی می‌کرد. هنوز هم تحت حملات سازمان‌یافته رسانه‌های زرد و حتی در مواردی رسانه‌های معتبر و مورد احترام آرژانتین قرار داشت. او برای فرار از کانون توجهات، خود را در یک صومعه پنهان کرد و برای سه ماه با راهبان و به سبک زندگی روزانه آنها زیست. بیلسا اینگونه به خاطر می‌آورد: «تنها چند کتاب به همراه برده بودم و می‌خواستم در زمان حضور در صومعه آنها را بخوانم. نه تلویزیون و نه تلفن همراه داشتم. برای مدتی خوشحال بودم اما فقط سه ماه دوام آوردم، زیرا دریافتم که شروع به حرف زدن با خودم کرده‌ام و حس کردم دارم دیوانه می‌شوم.»

بیلسا، آنگونه که بعدها می‌گوید به دنبال پیدا کردن کلید خوشبختی بود. گاستون گائودیو، تنیس‌باز پیشین آرژانتینی و قهرمان سال ۲۰۰۴ اوپن فرانسه، مارچلو را در سال ۲۰۱۰ در شیلی ملاقات کرد. در این ملاقات بیلسا به گائودیو می‌گوید که او پنج راه برای رسیدن به خوشحالی در زندگی را کشف کرده است: ۱- دهنده بودن، مخصوصا به کسانی که آنها را نمی‌شناسی، ۲- اعتقادات مذهبی، ۳- عشق به خانواده، ۴- احتمالا موفقیت حرفه‌ای و اما ۵، گائودیو با خنده می‌گوید که بیلسا دقیقا نمی‌دانست پنجمین راه کدام است و هنوز به دنبال کشف آن است.


رافائل بیلسا، برادر مارچلو، در یک مصاحبه با روزنامه پرفیل در نوامبر ۲۰۱۹ می‌گوید: «خانواده ما یک خانواده غیر شاد است و در نتیجه برادرم مارچلو نیز یک انسان غیر شاد است. من فکر می‌کنم این به این دلیل است که ما همواره به دنبال کمال بوده‌ایم و در مسایل اخلاقی غیر قابل انعطافیم.»

مارچلو در یک خانواده اشرافی و سنتی در رزاریو متولد شد و رشد کرد. پدربزرگ او، رافائل، یک وکیل شناخته‌شده بود که پیشنهاد قضاوت در دادگاه عالی آرژانتین را نپذیرفته بود. یک خیابان در رزاریو و خیابان دیگری در بوینس‌آیرس به نام او است. پدر مارچلو،. رافائل پدرو، که در سال ۲۰۱۴ درگذشت هم وکیل معروفی در رزاریو بود. هرچند خود او اولین توپ را برای مارچلوی کوچک خریده بود، اما خودش علاقه چندانی به فوتبال نداشت. او در مصاحبه‌ای با ال‌گرافیکو در سال ۱۹۹۸ اقرار می‌کند که هرگز در یک بازی که پسرش برای تیمی مربیگری کرده در ورزشگاه حضور نیافته است: «این به این خاطر است که من فوتبال مدرن را دوست ندارم. من فوتبال قدیم را دوست داشتم.» مادر مارچلو، لیدیا، که در سال ۲۰۱۷ درگذشت، معلم بود. هنگامی که مارچلو دانش‌آموز بود، مادرش از او می‌خواست روزانه حداقل دو ساعت بعد از مدرسه به صورت جدی درس بخواند. مارچلو عادت‌های عجیبی داشت. برای مثال، هر شب قبل از خواب پیراهن مدرسه روز بعد را می‌پوشید و کراواتش را می‌بست و می‌خوابید، زیرا به لباس پوشیدن قبل از رفتن به مدرسه علاقه‌ای نداشت. در عین حال، مانند تمام کودکان آرژانتینی دوست داشت تمام بیست و چهار ساعت شبانه‌روز را در خیابان فوتبال بازی کند. به همین علت نقشه پیچیده‌ای را برای فرار از درس خواندن اجباری طراحی کرد. او به مادرش گفت که هنگامی که خواهرش، ماریا اوژنیا، در کنار او پیانو می‌نوازد بهتر درس می‌خواند، زیرا موسیقی باعث آرامش او شده و تمرکز و قدرت یادگیری او را افزایش می‌دهد. هنگامی که مارچلو به طبقه بالا فرستاده می‌شد که مطالعه کند، خواهرش، که اکنون وزیر توسعه منابع طبیعی آرژانتین است، به او می‌پیوست. مادامی که صدای پیانو در خانه می‌پیچید، لیدیا فکر می‌کرد مارچلو در حال درس خواندن است. چیزی که او نمی‌دانست این بود که مارچلو به همراه توپش همان ابتدا از پنجره گریخته و مشغول بازی با دوستان و همسایه‌هایش بود.

رافائل، برادر مارچلو و سفیر کنونی آرژانتین در شیلی، درباره مادرشان می‌گوید: «او شیرینی دو مادر و در عین حال سختگیری‌های مادرهای آن دوران را داشت. از دید او، رسیدن به دستاوردها در زندگی تنها با تلاش سخت امکان‌پذیر بود.»

عجیب نیست که هنگامی که رافائل از مارچلو (او را مارس صدا می‌زند) در دسامبر ۲۰۱۸ پرسید: «اکنون که چهار ماه است در لیدز هستی نظرت درباره این شهر چیست؟» و مارچلو پاسخ داد: «نمی‌دانم! من هرگز در لیدز نبوده‌ام، اما روزی خواهم بود.» در تمام آن چهار ماه مارچلو، طبق توصیه مادرش، به سختی مشغول کار بود، به طوری که فرصت نداشت شهر را ببیند. باز هم عجیب نیست که بیلسا در نامه‌ای که برای پذیرفتن جایزه بازی جوانمردانه فیفا در سال ۲۰۱۹ نوشته بود به مادرش اشاره می‌کند: «می‌خواهم از مادرم یاد کنم، زیرا او همواره می‌دانست چه کاری درست و چه کاری نادرست است.» بیلسا جایزه را به خاطر این به دست آورد که به بازیکنان لیدز دستور داده بود در ازای گلی که در هنگام مصدومیت بازیکن آستون‌ویلا به ثمر رسانده بودند، به حریف اجازه دهند که گل مساوی را بزنند.

اصول اخلاقی بیلسا حتی در کوچک‌ترین و بی‌اهمیت‌ترین جزییات هم تغییر نمی‌کند. او در طی بیست سال هیچ مصاحبه اختصاصی نکرده است و اعتقاد دارد همه حق سئوال پرسیدن و دریافت پاسخ از او را دارند. برای مثال ایگناسیو فوسکو، مجری معروف آرژانتینی تی‌ان‌تی اسپورت، که در ایمیلی از بیلسا تقاضای مصاحبه کرده بود، یک شب ناباورانه تماسی از بیلسا دریافت می‌کند. فوسکو به مجله بلیزرد Blizzard می‌گوید بیلسا اینگونه پاسخ داده است: «سلام، من مارچلو بیلسا هستم. من با شما، آقای فوسکو، تماس گرفتم که بگویم از نظر اخلاقی درست آن است که پاسخ درخواست شما را بدهم. اما از آنجا که مطمئنم اطلاع دارید، من مصاحبه اختصاصی انجام نمی‌دهم. عمیقا امیدوارم مرا درک کنید. دیگر مزاحمتان نمی‌شوم. لطفا، آقای فوسکو، شب خوبی داشته باشید.»

مارچلو در کودکی چیز دیگری را هم کشف کرد. برای او که توسط مستخدمان منزل مارچلوی کوچک خوانده می‌شد و در خانه‌ای مملو از کتاب زندگی می‌کرد (پدربزرگ او سیزده کتاب درباره حقوق نوشته بود.)، بازی کردن با کودکان دیگر در خیابان‌ها مانند کشف سیاره‌ای دیگر بود. او در آنجا فقر را کشف کرد.


«نظرتان درباره فقر چیست؟»
این یکی از پنج سئوالی بود که بیلسا از بازیکنان جدیدش هنگامی که در سال ۲۰۱۷ به لیل پیوست پرسید تا آنها را بهتر بشناسد.

اولین کلید خوشبختی که بیلسا کشف کرده بود – دهنده بودن مخصوصا به کسانی که نمی‌شناسید – به وضوح سرلوحه اعتقادات او در طول دوران حرفه‌ایش بوده است.

هنگامی که در سال ۲۰۰۷ به تیم ملی شیلی پیوست، عادت داشت که از ادگار، راننده‌ای که فدراسیون برای او استخدام کرده بود، بخواهد که او را به فقیرترین مناطق سانتیاگو مانند لاپینتانا یا لالگوا ببرد. دستیار او، گابریل آراونا، در مصاحبه‌ای با مجله آرژانتینی دون خولیو می‌گوید: «مارچلو همواره عادت داشت با حال بد و روحیه تخریب شده، از آنچه در مناطق فقیرنشین دیده بود، به کمپ تمرینی تیم که در همان جا هم اسکان داشت، برگردد و بگوید “حال بدی دارم” و به اتاقش برود. او احساس درد می‌کرد. او می‌خواست همه‌چیز را درباره فقر بداند و درک کند فقرا چگونه زندگی می‌کنند. این برای او غم‌انگیز بود که ببیند مردمانی هستند که هیچ چیز در زندگی ندارند.»

بیلسا شروع به بازدید از بیمارستان‌های عمومی کرد تا با بیماران صحبت کند. ادگار او را به محله‌های فقیرنشین می‌برد تا مثل یک جامعه‌شناس آنها را مطالعه و درک کند. او حتی نگران ساکنین محله ویا ال سالیتر که کمپ پینتو دوران (کمپ تمرینی تیم شیلی) نیز در آن قرار دارد بود. صبح‌ها وقتی با دوچرخه‌اش در آن منطقه می‌چرخید از مردم می‌پرسید چه چیزهایی نیاز دارند، آیا او می‌تواند کمکشان کند، یا آیا آنها خوشحال بودند. باز هم خوشحالی!

حتی پیش‌تر از آن هم، در سال ۱۹۹۸، بیلسا که هدایت ولز سارسفیلد بوینس‌آیرس را بر عهده داشت، به رضایت از زندگی فکر می‌کرد. هرگاه مجبور به پرواز می‌شد به شدت وحشت می‌کرد و یک بار در حین تکان‌های شدید هواپیما در یک پرواز به شهر خوخوی در شمال آرژانتین به خوزه لوئیس چیلاورت گفت: «گوش بده، چیلاورت، می‌توانم بپرسم آیا تو در زندگی خوشحال هستی؟» اما چیلاورت و بیلسا هر دو میلیونر بودند. آنها مانند مردمی که او با آنها در ویا ال سالیتر صحبت می‌کرد فقیر نبودند.

در شیلی، یک روز به میوه‌فروشیِ محقرِ مردی به نام ماریو ریکلمه رفت، دوچرخه‌اش را پارک کرد و مقداری میوه انتخاب کرد. هنگامی که ماریو بیلسا را شناخت به او گفت از دیدنش خوشحال است و نیاز به پرداخت قیمت میوه‌ها ندارد. بیلسا پاسخ داد: «به هیچ وجه، من این را نمی‌پذیرم.» او کیف پولش را بیرون آورد و تمام اسکناس‌ها را که ماریو حتی مقدار آن را نمی‌دانست، در داخل مغازه رها کرد، میوه‌ها را برداشت و به سرعت با دوچرخه از آنجا دور شد بدون آنکه متوجه شود ماریو به دنبال او می‌دود و اسکناس‌ها را در هوا تکان می‌دهد. هنگانی که بیلسا می‌خواست به کمپ تمرین وارد شود، ماریو توانست به او برسد. ماریو نفس‌زنان گفت: «لطفا، دون مارچلو»، بیلسا پاسخ داد: «تو خیلی سرسخت هستی، به داخل کمپ بیا تا اینجا را به تو نشان بدهم.»

هنگامی که حلقه خبرنگاران ورزشی شیلی او را به عنوان بهترین مربی سال ۲۰۰۹ انتخاب کرد بیلسا در راه مکزیک بود، اما یک دوست را مامور کرد تا به جای او در مراسم شرکت کند و جایزه را دریافت کند. زمانی که اسم بیلسا خوانده شد، ماریو، صاحب یک میوه فروشی در ویا ال سالیتر، جایزه را به جای بیلسا دریافت کرد.

ماریو یک انسان ساده و معمولی بود. بیلسا انسان‌های ساده را تحسین می‌کند. مانند مستخدمانی که او را مارچلوی کوچک می‌خواندند، یا آشپزها یا نظافتچیان و کارگران کمپ تمرینی شیلی بین سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱.

«هر بار شیلی یک بازی را می‌برد، دون مارچلو از جیب خودش به تمام این کارگران صد یا دویست دلار می‌داد.» مارکوس موگا، عکاس رسمی فدراسیون فوتبال شیلی اضافه می‌کند: «او عادت داشت شخصا به نزد آنها برود و به آنها پول بدهد و همیشه بگوید”هیچ‌کس از تلاش آدم‌های عادی قدردانی نمی‌کند اما آنها هم در این موفقیت‌ها سهم دارند.”»

یک بار هنگانی که آرژانتین را هدایت می‌کرد مطلع شد که منزل یکی از کارمندان فدراسیون مورد سرقت قرار گرفته شده است. بیلسا بدون آن که حتی او را بشناسد تعدادی لوازم منزل خرید و به خانه او فرستاد.

روزنامه ال کوریو می‌نویسد، بیلسا در اسپانیا هنگانی که تیم اتلتیک بیلبائو در حال ترک هتل به سمت ورزشگاه برای دیدار با اویدو در کوپا دل ری بود، متوجه شد کودکی ظاهرا مشتاق دیدن بازیکنان است. بیلسا به او اشاره کرد: «مرد جوان! مرد جوان! بیا»، وقتی احساس کرد که کودک تردید دارد، تکرار کرد: «بیا اینجا، بیا اینجا.» زمانی که بیلسا به پسرک نزدیک شد کودک به آرامی سلام داد. مربی اتلتیک دو بلیط به او داد و گفت: «لطفا این بلیط‌ها را بگیر اما اینها برای افراد ثروت‌مند نیستند. آنها خودشان می‌توانند بلیط بخرند و از بازی لذت ببرند.»


در سال ۲۰۱۲، پس از شکست در برابر بارسلونا در فینال کوپا دل ری، به بازیکنانش می‌گوید: «شما بسیار جوان هستید و پیش از موقع میلیونر شده‌اید. شما هیچ مشکلی ندارید. برای شما اهمیتی ندارد بعد از این چه اتفاقی می‌افتد. می‌توانید به خودتان اجازه دهید که بخندید.»

در مارسی پیش‌بینی کرده بود که بنجامین مندی یکی از بهترین مدافعان چپ دنیا خواهد شد. اما از دیدگاه او، مندی هنوز نیاز داشت بعضی مفاهیم تاکتیکی را بهتر درک کند. بیلسا تعدادی ویدیو برای او آماده کرد اما مندی به هیچ وجه علاقه‌ای نشان نمی‌داد و هربار تنها پس از دقایقی تمرکز خود را از دست می‌داد. بیلسا در هر حال راضی بود. مندی به یاد می‌آورد که بیلسا به او می‌گفت که مجبور نیست تمرکز کند و هرگاه دوست داشت می‌تواند توجه کند. اما درس اصلی را روز دیگری، جلوی بقیه بازیکنان فرا گرفت. بعد از تمرین، بیلسا به مندی گفت: « تو می‌توانی انتخاب کنی که بهترین مدافع چپ جهان شوی. اما با این انتخاب مجبور خواهی بود زمان بیشتری از همسرت و دوستانت دور باشی و باید مهمانی رفتن و تفریح را ترک کنی. تو یک مشکل بزرگ داری، یک مشکل خیلی خیلی بزرگ. تو ثروت بسیار زیادی داری که حتی برای لذت بردن از آن و همچنین برای رسیدن به خوشحالی‌هایی که پول برایت می‌تواند فراهم کند وقت هم نداری. من این را می‌دانم چون بارها در دوران حرفه‌‌ایم با آن روبرو شده‌ام. تو دوست خواهی داشت در ازای همه ثروتت زمان خریداری کنی. حاضر خواهی بود برای زمانی که هرکسی می‌تواند به راحتی به دست آورد پول پرداخت کنی. بنابراین، موفق بودن در حرفه‌ات به این معنی نیست که تو در عین حال شاد هم خواهی بود، و این انتخابی است که تو باید انجام دهی. (رو به بازیکنان دیگر) من می‌خواهم او اینها را بداند. (رو به مندی) اما تو می‌توانی نخواهی که بهترین مدافع چپ دنیا باشی، و چه مشکلی وجود خواهد داشت؟ هیچ مشکلی.»

در پایان، تعریف دو راهی در دنیای بیلسا ساده است: بهترین و غیرخوشحال بودن، یا صرف‌نظر کردن از کار و تلاش بسیار سخت و پذیرفتن معمولی بودن و یافتن خوشحالی.

2 پاسخ

  1. من به خاطر سال ۲۰۰۲ از بیلسا خوشم نمیامد اما چقدر شخصیت دوستداشتنی داره واقعا مطلب جالبی بود ممنون از سایت خوبتون و این مطلب خوبی که درباره ایشون گذاشتین به سایتتون علاقمند شدم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *